صفحه 159 از 219 نخستنخست ... 59109149150151152153154155156157158159160161162163164165166167168169209 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,581 تا 1,590 , از مجموع 2190

موضوع: درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

  1. #1581
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    (من ونکوور و تورنتو و مونتریال نیستم و خودمم دانشجوئم) شش ماه هست که اینجام.
    دوست داشتم این تجربه مو بنویسم.
    چند روز پیش دم در یکی از خونه ها یه کتابخونه مانندی دیدم.
    یعنی طرف کتاباشو گذاشته بیرون که مردم امانت ببرن و بخونن و برگردونن خودشون. یه دونه قفسه کتابخونه مانند گنده بود با کلی کتاب توش! و یه در داشت! همین فقط! بعید میدونم استفاده دیگه ای داشته باشه!
    تو چند تا شهر ایرانم اینو دیده بودم قبلا.
    برام جالب بود!
    و اینکه
    اینجا من غروبها میرم میدوئم.
    اون اول اول اول که هیچ کسو تو این خیابونا نمیشناختم.
    بعد، وقتی مثلا چهارمین روز بود که تو یه خیابونی میدوئیدم دیدم سه نفر دارن داد میزنن هاییییی، هاااااااااااااااایییییییی ییییییی! گفتم یا حضرت زهرا چی شده؟
    برگشتم عقبو نگاه کردم دیدم این دختر بچه هایی که هر روز تو کوچه بازی میکنن بهم سلام دادن و من به سرعت از کنارشون رد شدم و متوجه نشدم. از طرفی واقعا فکر نمیکردم مثلا بعد 3 بار دوییدن تو یه خیابون ملت به آدم سلام کنن (محله ای که من توش هستم کاملا وایت هستن ساکنانش) اینجا یه جوریه که هم حریمو حفظ میکنن خیلی، هم باهات گرم و مهربونن. این فیدبک مال دانشگاهم نیست، مال دو تا محله وایت نشینی هست که توشون زندگی کردم.
    الان وضعیت یه جوری شده که من از هر خیابونی که رد میشم تقریبا مینیمم هشت الی نه بار سلام و احوالپرسی میکنم با ملتی که تو پلکان خونه شون نشستن یا دارن سگهاشونو میبرن گردش. اوایل خیلی تعجب میکردم. که خدایا چرا اینجوریه؟ اینا دارن به من سلام میکنن آیا؟ بعدش متوجه شدم که آره! خلاصه جو اینجا اینجوریه.
    شما یه بار یکی رو تو ایستگاه اتوبوس ببینین دفعه دیگه وقتی شما رو ببینه میاد جلو و سلام میکنه و حال و احوالپرسی و....
    این اخلاقشون برای من خیلی جلب توجه میکنه. تو خیابون که میدوئی همینطوری داری از ملت سلام میشنوی و حالتو میپرسن و حالشونو میپرسی! اونایی که دارن چمن حیاط میزنن وامیسن که تو بهشون برسی بعد میگن هاااااااااااااااااااااااا ااااااااااای! اینا فقط با من اینطوری نیستن احتمالا با همه اینطورین.
    کانادا ابدا شبیه دهات نیست. یعنی استانداردهای زندگی برای خیلی از شهرها شبیه همه و همه نسبتا بالاست. ولی محیطش یه جوریایی شبیه یه محله کوچیکه. حتی محیط کاریشو شنیدم که شبیه محله های کوچیکه (دقت کنین، منظورم این نیست که شبیه دهاته). یعنی ملت زودی همو میشناسن، همه زود از بک گراند هم باخبر میشن. خوبیش به اینه که میتونی برای خودت reputation بسازی.
    نکته بعدی اینه که ایرانیا همچنان اوایل از هم فرار میکنن. ولی به تدریج وقتی میبینن تو کاریشون نداری (دقیقا همون حرفی که اینجا از قلوب جان و anihoo شنیدم) و سرت به زندگی خودت گرمه کم کم میان جلو باهات دوست میشن.
    از یه سری ایرانیای این شهر واقعا خوشم میاد!
    بقیه ایرانیام در حد توانشون دوست دارن کمک کنن! خیلی خوبه که همچین هم وطنایی داریم.
    اینجا مدینه فاضله نیست. گل و بلبل نیست همه چی. اینجا هم ممکنه آدم نژادپرست ببینیم مخصوصا که کشور کاملا مهاجرپذیره. ممکنه آدما حتی خیلی محافظه کار باشن. ممکنه اولویتشون فقط خودشون و زندگیشون باشه. ممکنه زورکی به خاطر حفط قانون و ترس از قانون به هم کاری نداشته باشن، ولی اولا: مگه ما نمیخوایم یه جایی زندگی کنیم که آرامش داشته باشیم؟ حتی اگه به خاطر ترس از قانون باشه؟ و اینکه اینجا من خیلی رفتارای نایس از مردم میبینم که حس میکنم به قانون ربطی نداره. اینا خیلیاشون واقعا خوب و نایس و اهل کمکن. اینجا هم ممکنه خیابونی ببینیم که چاله مانند داره! اینجام ماشینا موقع رد شدن از کنارت ممکنه آب و گل پرت کنن سمتت تو روزای بارونی (تو خیابونای اصلی) اینجا هم سختیای خودشو داره ولی مجموعا خیلی ازین کشور خوشم میاد.


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  2. #1582
    Local Moderator

    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    ارسال‌ها
    1,356

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
    (من ونکوور و تورنتو و مونتریال نیستم و خودمم دانشجوئم) شش ماه هست که اینجام.
    دوست داشتم این تجربه مو بنویسم.
    چند روز پیش دم در یکی از خونه ها یه کتابخونه مانندی دیدم.
    یعنی طرف کتاباشو گذاشته بیرون که مردم امانت ببرن و بخونن و برگردونن خودشون. یه دونه قفسه کتابخونه مانند گنده بود با کلی کتاب توش! و یه در داشت! همین فقط! بعید میدونم استفاده دیگه ای داشته باشه!
    تو چند تا شهر ایرانم اینو دیده بودم قبلا.
    برام جالب بود!
    و اینکه
    اینجا من غروبها میرم میدوئم.
    اون اول اول اول که هیچ کسو تو این خیابونا نمیشناختم.
    بعد، وقتی مثلا چهارمین روز بود که تو یه خیابونی میدوئیدم دیدم سه نفر دارن داد میزنن هاییییی، هاااااااااااااااایییییییی ییییییی! گفتم یا حضرت زهرا چی شده؟
    برگشتم عقبو نگاه کردم دیدم این دختر بچه هایی که هر روز تو کوچه بازی میکنن بهم سلام دادن و من به سرعت از کنارشون رد شدم و متوجه نشدم. از طرفی واقعا فکر نمیکردم مثلا بعد 3 بار دوییدن تو یه خیابون ملت به آدم سلام کنن (محله ای که من توش هستم کاملا وایت هستن ساکنانش) اینجا یه جوریه که هم حریمو حفظ میکنن خیلی، هم باهات گرم و مهربونن. این فیدبک مال دانشگاهم نیست، مال دو تا محله وایت نشینی هست که توشون زندگی کردم.
    الان وضعیت یه جوری شده که من از هر خیابونی که رد میشم تقریبا مینیمم هشت الی نه بار سلام و احوالپرسی میکنم با ملتی که تو پلکان خونه شون نشستن یا دارن سگهاشونو میبرن گردش. اوایل خیلی تعجب میکردم. که خدایا چرا اینجوریه؟ اینا دارن به من سلام میکنن آیا؟ بعدش متوجه شدم که آره! خلاصه جو اینجا اینجوریه.
    شما یه بار یکی رو تو ایستگاه اتوبوس ببینین دفعه دیگه وقتی شما رو ببینه میاد جلو و سلام میکنه و حال و احوالپرسی و....
    این اخلاقشون برای من خیلی جلب توجه میکنه. تو خیابون که میدوئی همینطوری داری از ملت سلام میشنوی و حالتو میپرسن و حالشونو میپرسی! اونایی که دارن چمن حیاط میزنن وامیسن که تو بهشون برسی بعد میگن هاااااااااااااااااااااااا ااااااااااای! اینا فقط با من اینطوری نیستن احتمالا با همه اینطورین.
    کانادا ابدا شبیه دهات نیست. یعنی استانداردهای زندگی برای خیلی از شهرها شبیه همه و همه نسبتا بالاست. ولی محیطش یه جوریایی شبیه یه محله کوچیکه. حتی محیط کاریشو شنیدم که شبیه محله های کوچیکه (دقت کنین، منظورم این نیست که شبیه دهاته). یعنی ملت زودی همو میشناسن، همه زود از بک گراند هم باخبر میشن. خوبیش به اینه که میتونی برای خودت reputation بسازی.
    نکته بعدی اینه که ایرانیا همچنان اوایل از هم فرار میکنن. ولی به تدریج وقتی میبینن تو کاریشون نداری (دقیقا همون حرفی که اینجا از قلوب جان و anihoo شنیدم) و سرت به زندگی خودت گرمه کم کم میان جلو باهات دوست میشن.
    از یه سری ایرانیای این شهر واقعا خوشم میاد!
    بقیه ایرانیام در حد توانشون دوست دارن کمک کنن! خیلی خوبه که همچین هم وطنایی داریم.
    اینجا مدینه فاضله نیست. گل و بلبل نیست همه چی. اینجا هم ممکنه آدم نژادپرست ببینیم مخصوصا که کشور کاملا مهاجرپذیره. ممکنه آدما حتی خیلی محافظه کار باشن. ممکنه اولویتشون فقط خودشون و زندگیشون باشه. ممکنه زورکی به خاطر حفط قانون و ترس از قانون به هم کاری نداشته باشن، ولی اولا: مگه ما نمیخوایم یه جایی زندگی کنیم که آرامش داشته باشیم؟ حتی اگه به خاطر ترس از قانون باشه؟ و اینکه اینجا من خیلی رفتارای نایس از مردم میبینم که حس میکنم به قانون ربطی نداره. اینا خیلیاشون واقعا خوب و نایس و اهل کمکن. اینجا هم ممکنه خیابونی ببینیم که چاله مانند داره! اینجام ماشینا موقع رد شدن از کنارت ممکنه آب و گل پرت کنن سمتت تو روزای بارونی (تو خیابونای اصلی) اینجا هم سختیای خودشو داره ولی مجموعا خیلی ازین کشور خوشم میاد.
    این حالت سلام دادن و تحویل گرفتن من هیچ وقت مونترال یا تورنتو ندیدم ، ولی الان که تو پک شهر کوچیک( منظور شهر کم جمعیت وگرنه از مونترال بزرگ تر!! ) هستم همینجور ،وقتی از خونه میای بیرون چشم تو چشم کسی میشی حتما سلام میدن و حالت میپرسن ، تو ایستگاه اتوبوس همیشه ادم هایی هستن که باهات گرم بگیرن و راجع به زندگیت و چکار میکنی و چند وقت امدی اینجا .... سوال کنند در صورتی که همچین چیزی هیچ وقت من تو مونترال ندیدم ، یا صندوق دار فروشگاهی که ازش خرید میکنم هر موقع تو خیابون میبینمش همچین گرم احوال پرسی میکنه انگار دوست چند سالشم !
    فکر کنم تو شهر های کوچیک زندگی هنوز انقدر ماشینی نشده

  3. #1583
    Senior Member keshvari آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Electrical Engineering-Communications
    ارسال‌ها
    630

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    یه نکته جالبی بگم... حالا با شما دوستان موافقم و من هم فکر میکنم این مختص شهرهای با جمعیت کمتره و درکل خداییش ادمای مهربونی هستن. ولی باورکنید همسر من میاد تعریف میکنه از محل کارش که همین کانادایی ها (که به غیر از همسر من و دونفر دیگه بقیه همشون سفیدن) هروقت همو میبینن خیلی خوب و مهربونن ولی بعد میشینن فقط پشت هم صحبت میکنن. خاله زنکی هستن که حد نداره. مثل دبیرستان...
    همه جا خوب و بد داره. اما به نظرم فرقش با ایران عزیزمون اینه که قانون باعث شده مردم خیلی چیزارو چه فردی و چه اجتماعی رعایت کنن و به حقوق هم احترام بذارن.
    باورکنید دوست من تعریف میکرد بار اخری که رفته بود ایران میگفت تو فرودگاه اینور که بودیم تمام ایرانی ها انقدر باشخصیت و با پرستیژ تو صف ها و همه جا بودن. میگفت همینا تا رسیدیم به فرودگاه امام چنان همدیگه رو هل میدادن و میدویدن که ادم از تعجب چشماش گرد میشد.
    خب بیاید از خود ما که اینور هستیم شروع کنیم و یه کم نظم و قانون مداری رو به همدیگه یاد بدیم. ما که داریم اینور قانونمند زندگی میکنیم یه چیز خوب خب از اینا بهره ببریم. منتظر نباشیم تا دولت و سردمداران لایقی بیان و قانون های درست وضع کنن...
    ببخشید خیلی بالای منبر بودم
    سر ارادت ما و آستان حضرت دوست***********که هرچه برسر ما می رود ارادت اوست

  4. #1584
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Jul 2014
    ارسال‌ها
    4,375

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    شهرهای بزرگ مثل تورنتو و منترال و... به دلیل بزرگتر بودن جامعه و وجود جنیه های گسترده تر نابسامانیها نظیر افراد بی خانمان و گروههای نژادی، ریسیست و... علاوه بر شرایطی که اشاره شد به نظرم برای تجربیات افراد از شرایط متفاوتی برخوردار است. به نظر افرادی که درباره کانادا به صورت قطعی نظر میدهند و نظر آنها ممکن است برای افراد به عنوان معیاری برای انتخاب شهر و حتی کشوری برای مهاجرت در آینده مورد استفاده شود بهتر است به این نکته اشاره کنند که این تجربیات بر اساس مدت اقامت محدودی در شهری مثلا با این بافت جمعیتی یا وسعت و... شکل گرفته است وگرنه نمی توان چنین تجربیاتی را در کل به جامعه کانادا نسبت داد. اینکه جامعه کانادایی را یکدست نایس و ایده آل و رویایی حلوه دهیم و تصویری کاملا یکطرفه از چنین مواردی منعکس نماییم قطعا اگرچه ممکن است در مدتی محدود برای یک فرد یا یک گروه محدود در محدوده جفرافیایی مشخص رخ دهید ولی در حالت کلی به کل جامعه کانادا قابل تعمیم نیست. کافی است شرایط شهرهای بزرگتر و تجربیات نه چندان خوشایند برخی افراد دیگر را نیز مد نظر قرار دهیم تا در درازمدت ببینیم آیا تصویر درستی از چنین جامعه رویایی در این شکل آن قابل دسترسی برای عمده افراد است یا خیر؟ در همین جامعه هنوز نژادپرستی در فرمهای مختلف آن و نه به شکل رسمی و بیان شده وجود دارد و در برخی کیسها علنا نیز توهینهای نژادی و مذهبی در خیابان وجود دارد. همانقدر که سلام و احوالپرسی افراد در خیابان برای فردی ممکن است به شکل گیری تصوری مثبت از جامعه در مدت کوتاه از برداشتهای محدود منجر شود، مواجه شدن با یک فرد نژادپرست و توهینهای مذهبی یا ... می تواند به تنفری عمیق در فرد نسبت به جامعه منجر شود که در کوتاه مدت تصور فرد را نسبت به جامعه عوض نمیکند(کافی است نظر یکی از افرادی که چنین تجربیاتی را شخصا یک بار جتی در زمانی بسیار قبل داشته اند در مورد جامعه جویا شوید). همانقدر که دیدن برخوردهای خوب و رفتارهای متمدنانه و متفاوت ساکنین شهرها ممکن است در نحوه قضاوت فرد موثر باشد، مشاهده تعداد زیادی افراد بی خانمان و بعضا معتاد و مصرف کننده خیابانی در شهرهای بزرگ آزاردهنده است. هر دو این شرایط چندان محتمل نیست که لزوما برای همه افراد اتفاق افتد ولی قطعا همه افراد شاهد چنین صحنه هایی هم از دید مثبت و هم منفی آن در جامعه باز کانادایی بوده اند و تاکید بیش از حد و اصرار بر توصیف یک جنبه آن در هر حال حتی با تاکید بر شخصی بودن تجارب، برای نتیجه گیری کلی افراد واقع گرایانه نخواهد بود.
    “I find the great thing in this world is not so much where we stand, as in what direction we are moving"

  5. #1585
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    نقل قول نوشته اصلی توسط keshvari نمایش پست ها
    یه نکته جالبی بگم... حالا با شما دوستان موافقم و من هم فکر میکنم این مختص شهرهای با جمعیت کمتره و درکل خداییش ادمای مهربونی هستن. ولی باورکنید همسر من میاد تعریف میکنه از محل کارش که همین کانادایی ها (که به غیر از همسر من و دونفر دیگه بقیه همشون سفیدن) هروقت همو میبینن خیلی خوب و مهربونن ولی بعد میشینن فقط پشت هم صحبت میکنن. خاله زنکی هستن که حد نداره. مثل دبیرستان...
    همه جا خوب و بد داره. اما به نظرم فرقش با ایران عزیزمون اینه که قانون باعث شده مردم خیلی چیزارو چه فردی و چه اجتماعی رعایت کنن و به حقوق هم احترام بذارن.
    باورکنید دوست من تعریف میکرد بار اخری که رفته بود ایران میگفت تو فرودگاه اینور که بودیم تمام ایرانی ها انقدر باشخصیت و با پرستیژ تو صف ها و همه جا بودن. میگفت همینا تا رسیدیم به فرودگاه امام چنان همدیگه رو هل میدادن و میدویدن که ادم از تعجب چشماش گرد میشد.
    خب بیاید از خود ما که اینور هستیم شروع کنیم و یه کم نظم و قانون مداری رو به همدیگه یاد بدیم. ما که داریم اینور قانونمند زندگی میکنیم یه چیز خوب خب از اینا بهره ببریم. منتظر نباشیم تا دولت و سردمداران لایقی بیان و قانون های درست وضع کنن...
    ببخشید خیلی بالای منبر بودم
    سلام خانم کشوری عزیزم
    من عمری از پستهای شما و بقیه استفاده کردم (برای منی که نه خواهر بزرگم کانادا بوده نه عمه م نه هیچ کدوم از اقوامم) همین فروم و آدماش کمکم کردن.
    و قصدم نصیحت و اندرزدادن نیست. فقط دوست داشتم این متن رو که یه روزی بهترین دوستم بهم هدیه کرد رو به شما بگم:
    (این عبارت روی سنگ قبر یه کشیش نوشته شده توی کلیسای وست مینیستر)
    جوان که بودم آرزوهام هیچ حدی نداشتند و به خیال خودم میخواستم دنیا را عوض کنم، مسن تر و عاقل تر که شدم فهمیدم که: دنیا عوض نمی شود، بنابراین توقع ام را کم کردم و تصمیم گرفتم به عوض کردن کشورم قناعت کنم، ولی کشورم هم خیال نداشت عوض شود،
    به میان سالی که رسیدم، آخرین توانایی هایم را بکار گرفتم که فقط خانواده ام را عوض کنم، ولی پناه بر خدا آنها هم خیال نداشتند عوض شوند!
    اینک که در بستر مرگ آرمیده ام، ناگهان دریافته ام که اگر فقط خود را عوض می کردم، خانواده ام هم عوض می شد و با پشتگرمی آنها می توانستم کشورم را عوض کنم و چه کسی میداند شاید حتی می توانستم دنیا را هم عوض کنم...

    به شخصه اعتقاد من اینه که اصلا نیازی نیست ما به هم چیزی یاد بدیم (من خودمم داغونما، یه چیزایی در من مونده که یهو میبینم ای وای چه ادم داغونی هستم، خیلی هنوز مونده که شخصیت من نرمال بشه درست بشه)
    من همیشه به خودم میگم کمیستری تو خودت سعی کن عوض بشی بقیه درست میشن تو کاری به بقیه نداشته باش.
    همین که میگین اینا خاله زنکن یا هرچی.
    ما به اینا چیکار داریم. ما از کشور خودمون اومدیم اینجا، اگه قرار بود چیزی رو عوض کنیم کشور خودمونو عوض میکردیم، رو مردم خودمون اثر میذاشتیم. وضعیت بیکاری جوونا رو درست میکردم که مثل من جمع نکنن نیان اینجا.
    برای یاد گرفتن اصلا نیازی نیست اول یاد بدیم. اول خودمون یاد بگیریم.
    ما اینجا نیومدیم چیزی رو عوض کنیم.
    ما مهمونیم. مهاجریم. هرچی مثل اون.
    اومدیم یه گوشه این کشور زندگی ای که دوست داریمو انجام بدیم.
    ما تو کشور خودمون برنمیتابیم دو تا افغانی بیان شهرمون.
    ما پاکستانیا رو مسخره میکنیم.
    خیلی انتظاره ما بیایم اینجا بعدم بگیم چرا اینا اینجورین. اینا اینجورین قرار نیست به خاطر ما عوض بشن.
    ما پاشدیم اومدیم اینجا ما باید یکمی رعایت کنیم این بندگان خدا که به ما بی احترامی نمیکنن.
    اصلا فرض کن خاله زنکن (که من ندیدم اینو به اون صورت) باشنم واقعا ما مگه بین اقواممون خاله زنک نداشتیم؟ همه پرفکت و بی نقص بودن؟ همه چی کشور ما عالی بود؟ اگه بود چرا اومدیم اینجا؟ ما تو یه فروم نمیتونیم همو تحمل کنیم، تعریف میکنیم ملت میان حال همو میگیرن انتقاد میکنیم باز ملت میان حال همو میگیرن. در هر حالت ملت همیشه یه چیزی برای ارائه و حال گیری دارن. بمیریمم باز ملت میان یه بهونه برای دلیل مرگت پیدا میکنن که حالتو تو اون دنیا بگیرن.
    این کشور به ما پول میده، به ما امنیت و ارامش میده. افغانیا 100 تا پاسپورتم تو کشور ما بگیرن مردم ما باز به اینا به چشم مهمونو مزاحم نگاه میکنن (نود درصد ملت) ما که اینجا دو روز قبل رسیدیم. کار خاصی برای دولت و مردم نکردیم، فداکاری که نکردیم برا اینا که بخوایم به ما خیلی احترام بذارن و به خاطر ما دست از خلق و خوشون بکشن، با لباس کشور اینا و زیر پرچم کشور اینا که به جنگ نرفتیم. میخوریم کار میکنیم و در ازاش پول میگیریم و میخوریمو میخوابیم.
    من به شخصه ازین کشور و این مردم هیچ انتظاری ندارم که هیچ، خیلیم ازشون ممنونم که اینقدر نایس و خوبن.
    اینا رو با لحن خشم نخونین بخدا با همه احساس براتون نوشتم.
    فداتون بشم من
    کمیستری


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  6. #1586
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    خدا وکیلی کانادا از نعمت بارون (و رعد و برق) بهره منده. و همزمان با اون از افتاب بهره برده!
    واقعا خوشبحالشون.
    به جرات میتونم بگم هفته ای سه روز اینجا حتما چند ساعتی بارون میاد...

    یه چیز جالب برای من اینه که اکثر خونه های دور و برم، در تمام این شش ماه و نیم پرچم کانادا از در و پنجره شون آویزوونه (نه فقط امروز که روز استقلال کاناداس).
    دوستانی که کانادا تشریف دارن، اینکار دلیل خاصی داره؟
    ویرایش توسط chemistrymaste : July 1st, 2017 در ساعت 11:47 PM


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  7. #1587
    ApplyAbroad Hero
    تاریخ عضویت
    Jul 2010
    ارسال‌ها
    1,946

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
    خدا وکیلی کانادا از نعمت بارون (و رعد و برق) بهره منده. و همزمان با اون از افتاب بهره برده!
    واقعا خوشبحالشون.
    به جرات میتونم بگم هفته ای سه روز اینجا حتما چند ساعتی بارون میاد...

    یه چیز جالب برای من اینه که اکثر خونه های دور و برم، پرچم کانادا از در و پنجره شون آویزوونه.
    دوستانی که کانادا تشریف دارن، اینکار دلیل خاصی داره؟
    امروز روز استقلال كاناداست و امشب هم آتش بازي خواهد بود. تو سايت شهرداري شهرتون ببينيد تو كدام خيابام مراسم اجرا ميشه و حتما شب بريد. همه ميان و معمولا موزيك هست و دكه هايي كه غذا ميفروشن و آخر شب هم آتش بازي.

  8. #1588
    Senior Member keshvari آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Electrical Engineering-Communications
    ارسال‌ها
    630

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
    سلام خانم کشوری عزیزم
    من عمری از پستهای شما و بقیه استفاده کردم (برای منی که نه خواهر بزرگم کانادا بوده نه عمه م نه هیچ کدوم از اقوامم) همین فروم و آدماش کمکم کردن.
    و قصدم نصیحت و اندرزدادن نیست. فقط دوست داشتم این متن رو که یه روزی بهترین دوستم بهم هدیه کرد رو به شما بگم:
    (این عبارت روی سنگ قبر یه کشیش نوشته شده توی کلیسای وست مینیستر)
    جوان که بودم آرزوهام هیچ حدی نداشتند و به خیال خودم میخواستم دنیا را عوض کنم، مسن تر و عاقل تر که شدم فهمیدم که: دنیا عوض نمی شود، بنابراین توقع ام را کم کردم و تصمیم گرفتم به عوض کردن کشورم قناعت کنم، ولی کشورم هم خیال نداشت عوض شود،
    به میان سالی که رسیدم، آخرین توانایی هایم را بکار گرفتم که فقط خانواده ام را عوض کنم، ولی پناه بر خدا آنها هم خیال نداشتند عوض شوند!
    اینک که در بستر مرگ آرمیده ام، ناگهان دریافته ام که اگر فقط خود را عوض می کردم، خانواده ام هم عوض می شد و با پشتگرمی آنها می توانستم کشورم را عوض کنم و چه کسی میداند شاید حتی می توانستم دنیا را هم عوض کنم...

    به شخصه اعتقاد من اینه که اصلا نیازی نیست ما به هم چیزی یاد بدیم (من خودمم داغونما، یه چیزایی در من مونده که یهو میبینم ای وای چه ادم داغونی هستم، خیلی هنوز مونده که شخصیت من نرمال بشه درست بشه)
    من همیشه به خودم میگم کمیستری تو خودت سعی کن عوض بشی بقیه درست میشن تو کاری به بقیه نداشته باش.
    همین که میگین اینا خاله زنکن یا هرچی.
    ما به اینا چیکار داریم. ما از کشور خودمون اومدیم اینجا، اگه قرار بود چیزی رو عوض کنیم کشور خودمونو عوض میکردیم، رو مردم خودمون اثر میذاشتیم. وضعیت بیکاری جوونا رو درست میکردم که مثل من جمع نکنن نیان اینجا.
    برای یاد گرفتن اصلا نیازی نیست اول یاد بدیم. اول خودمون یاد بگیریم.
    ما اینجا نیومدیم چیزی رو عوض کنیم.
    ما مهمونیم. مهاجریم. هرچی مثل اون.
    اومدیم یه گوشه این کشور زندگی ای که دوست داریمو انجام بدیم.
    ما تو کشور خودمون برنمیتابیم دو تا افغانی بیان شهرمون.
    ما پاکستانیا رو مسخره میکنیم.
    خیلی انتظاره ما بیایم اینجا بعدم بگیم چرا اینا اینجورین. اینا اینجورین قرار نیست به خاطر ما عوض بشن.
    ما پاشدیم اومدیم اینجا ما باید یکمی رعایت کنیم این بندگان خدا که به ما بی احترامی نمیکنن.
    اصلا فرض کن خاله زنکن (که من ندیدم اینو به اون صورت) باشنم واقعا ما مگه بین اقواممون خاله زنک نداشتیم؟ همه پرفکت و بی نقص بودن؟ همه چی کشور ما عالی بود؟ اگه بود چرا اومدیم اینجا؟ ما تو یه فروم نمیتونیم همو تحمل کنیم، تعریف میکنیم ملت میان حال همو میگیرن انتقاد میکنیم باز ملت میان حال همو میگیرن. در هر حالت ملت همیشه یه چیزی برای ارائه و حال گیری دارن. بمیریمم باز ملت میان یه بهونه برای دلیل مرگت پیدا میکنن که حالتو تو اون دنیا بگیرن.
    این کشور به ما پول میده، به ما امنیت و ارامش میده. افغانیا 100 تا پاسپورتم تو کشور ما بگیرن مردم ما باز به اینا به چشم مهمونو مزاحم نگاه میکنن (نود درصد ملت) ما که اینجا دو روز قبل رسیدیم. کار خاصی برای دولت و مردم نکردیم، فداکاری که نکردیم برا اینا که بخوایم به ما خیلی احترام بذارن و به خاطر ما دست از خلق و خوشون بکشن، با لباس کشور اینا و زیر پرچم کشور اینا که به جنگ نرفتیم. میخوریم کار میکنیم و در ازاش پول میگیریم و میخوریمو میخوابیم.
    من به شخصه ازین کشور و این مردم هیچ انتظاری ندارم که هیچ، خیلیم ازشون ممنونم که اینقدر نایس و خوبن.
    اینا رو با لحن خشم نخونین بخدا با همه احساس براتون نوشتم.
    فداتون بشم من
    کمیستری
    دوست عزیز فکر کنم منظور من رو اشتباه متوجه شدید. من اصلا نگفتم که ما بیایم اینا رو درست کنیم... گفتم چیزای خوب این هارو مثل قانونمندی رو ازشون یاد بگیریم و به هم دیگه یاد بدیم. منظورم خودمون ایرانیا بود و اینکه گفتم یاد بگیریم! با تاکید بیشتر نسبت به یاد بدیم!!!
    امیدوارم برا شما و بقیه رفع ابهام شده باشه.
    سر ارادت ما و آستان حضرت دوست***********که هرچه برسر ما می رود ارادت اوست

  9. #1589
    ApplyAbroad Guru zini_zinparast آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    ارسال‌ها
    4,789

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    نقل قول نوشته اصلی توسط keshvari نمایش پست ها
    یه نکته جالبی بگم... حالا با شما دوستان موافقم و من هم فکر میکنم این مختص شهرهای با جمعیت کمتره و درکل خداییش ادمای مهربونی هستن. ولی باورکنید همسر من میاد تعریف میکنه از محل کارش که همین کانادایی ها (که به غیر از همسر من و دونفر دیگه بقیه همشون سفیدن) هروقت همو میبینن خیلی خوب و مهربونن ولی بعد میشینن فقط پشت هم صحبت میکنن. خاله زنکی هستن که حد نداره. مثل دبیرستان...
    همه جا خوب و بد داره. اما به نظرم فرقش با ایران عزیزمون اینه که قانون باعث شده مردم خیلی چیزارو چه فردی و چه اجتماعی رعایت کنن و به حقوق هم احترام بذارن.
    باورکنید دوست من تعریف میکرد بار اخری که رفته بود ایران میگفت تو فرودگاه اینور که بودیم تمام ایرانی ها انقدر باشخصیت و با پرستیژ تو صف ها و همه جا بودن. میگفت همینا تا رسیدیم به فرودگاه امام چنان همدیگه رو هل میدادن و میدویدن که ادم از تعجب چشماش گرد میشد.
    خب بیاید از خود ما که اینور هستیم شروع کنیم و یه کم نظم و قانون مداری رو به همدیگه یاد بدیم. ما که داریم اینور قانونمند زندگی میکنیم یه چیز خوب خب از اینا بهره ببریم. منتظر نباشیم تا دولت و سردمداران لایقی بیان و قانون های درست وضع کنن...
    ببخشید خیلی بالای منبر بودم
    والا من تجربه متفاوتی داشتم پارسال که داشتم میرفتم ایران تو فرودگاه فرانکفورت برای پرواز به تهران، دم گیت میخواستند که سوار هواپیما کنند. یارو گفت صف وایستید یک دفعه دیدم به جای صف یک دایره تو پر تشکیل شد و ملت هی میخواستند خودشون رو بچپونند. بعد پیش خودم گفتم برخی چیزا رو نمیشه به همین راحتی درست کرد. کسی که یک عمر راههای دوز و کلک رو رفته هر جا هم بره فرقی نمیکنه همیشه یک راه دررو پیدا میکنه و سعی در سو استفاده از ضعفهای یک سیستم خواهد داشت
    Impossible is impossible because someone did not put effort to make it true





  10. #1590
    ApplyAbroad Guru zini_zinparast آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2012
    ارسال‌ها
    4,789

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به

    نقل قول نوشته اصلی توسط hiver نمایش پست ها
    این حالت سلام دادن و تحویل گرفتن من هیچ وقت مونترال یا تورنتو ندیدم ، ولی الان که تو پک شهر کوچیک( منظور شهر کم جمعیت وگرنه از مونترال بزرگ تر!! ) هستم همینجور ،وقتی از خونه میای بیرون چشم تو چشم کسی میشی حتما سلام میدن و حالت میپرسن ، تو ایستگاه اتوبوس همیشه ادم هایی هستن که باهات گرم بگیرن و راجع به زندگیت و چکار میکنی و چند وقت امدی اینجا .... سوال کنند در صورتی که همچین چیزی هیچ وقت من تو مونترال ندیدم ، یا صندوق دار فروشگاهی که ازش خرید میکنم هر موقع تو خیابون میبینمش همچین گرم احوال پرسی میکنه انگار دوست چند سالشم !
    فکر کنم تو شهر های کوچیک زندگی هنوز انقدر ماشینی نشده
    فکر کنم زیاد به بزرگ یا کوچک بودن شهر ربط نداشته باشه. مثلا به نظر من مردم کلگری نایستر از مردم واترلو هستند. شما در کلگری کاملا حس میکنید که انگار همه مردم شما رو میشناسد. در واترلو در این ۴ روز من چنین حسی نداشتم در حالی که روز اول در کلگری من چنین حسی داشتم
    Impossible is impossible because someone did not put effort to make it true





علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •