صفحه 179 از 219 نخستنخست ... 79129169170171172173174175176177178179180181182183184185186187188189 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1,781 تا 1,790 , از مجموع 2190

موضوع: درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

  1. #1781
    Local Moderator

    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    ارسال‌ها
    1,356

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    کاربران گرامی
    تعدادی از پست که مرتبط با عنوان موضوع نبود بدون دادن پیام خصوصی حذف گردید.
    لطفا به عنوان تاپیک توجه کنید.
    با تشکر

  2. #1782
    Local Moderator

    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    ارسال‌ها
    1,356

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    کاربران گرامی
    تعدادی از پست اخیر
    به راهنماي خريد در كانادا به منتقل شد .لطفا به عنوان تاپیک توجه کنید و به جای پاسخگويي به ارسال های نامربوط ، با استفاده از کلیدگزارش پست خلاف زیر ارسال، مدیران را در انجام وظایف خويش یاری نماييد.
    با تشکر

  3. #1783
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Jul 2018
    ارسال‌ها
    1

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    درباره ی رفتار اجتماعی مردم کانادا به خصوص رفتارشون در برابر دانشجویان خارجی و تمایل اونها به برقراری روابط دوستانه با دانشجویان خارجی کسی تجربه ای داره؟ من به شخصه خیلی علاقه دارم با افراد مختلف از ملیت های مختلف ارتباط برقرار کنم

  4. #1784

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط rodin_esm نمایش پست ها
    درباره ی رفتار اجتماعی مردم کانادا به خصوص رفتارشون در برابر دانشجویان خارجی و تمایل اونها به برقراری روابط دوستانه با دانشجویان خارجی کسی تجربه ای داره؟ من به شخصه خیلی علاقه دارم با افراد مختلف از ملیت های مختلف ارتباط برقرار کنم
    دانشجو یا غیر دانشجو تفاوتی نمیکنه ،شما در هر جمعی که حضور فعال داشته باشید آدمهای مختلف از ملیت‌های مختلف می‌بینید که میشه بینشون دوستان خوبی پیدا کرد.

  5. #1785
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    امروز دو تا ماشین به هم خورده بودن و ظاهرا تلفات وحشتناکی داشته.
    چیزی که برام جالب بود این بود که نه ملت جمع شده بودن نه 800 نفر داشتن فیلم و عکس میگرفتن.

    و آتش نشانی هم همون دقایق رسید و همه چی رو جمع و جور کرد.

    پلیس و بقیه هم بودن.

    همه با ارامش

    همسایه ها اماده کمک بودن. البته توی ایران هم همسایه ها کمک میکنن (و اتفاقا مردم احساساتی تر هم هستن و بندگان خدا خیلی کمک میکنن و خیلی دیدم)
    ولی جالب بود که اگه من اون همه آتش نشانی و ماشینای پلیس و اون ماشینای لت و پار شده رو نمیدیدم فکر نمیکردم که تصادفی رخ داده.
    نکته بعدیش سر سه سوت رسیدن آتش نشانی و پلیسه!
    چقدر این آدمها با آرامش بزرگ میشن. دو سال داره میشه کم کم، و من هنوز دارم به این فکر میکنم که خدایا چقدر اینا زیرساخت های قوی دارن برای دادن ارامش به مردم خودشون! هنوزم که هنوزه دارم سورپرایز میشم هر روز. هر جامعه ای مشکلاتی داره اینجام مشکلات خودشو داره ولی از حق نباید گذشت.


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  6. #1786
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    ارسال‌ها
    56

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    من یکبار داون تاون تورنتو داشتم راه می رفتم، یکهو تمام مغزم شروع کرد به سوال کردن و ترسیدن، سامتینگز رانگ، سامتینگز رانگ بات وات؟ کلا هنگ کرده بودم چند دقیقه که بفهمم موضوع چیه؟ چمه؟

    می دونید موضوع چی بود؟ خیابون ساکت بود! باوجود اینکه ساعت شلوغ روز اداری و محله مرکزی شهر بود.
    مغز من عادت داشت تو خیابون صدای بوق، قیژ ترمز، صدای موتور های فراوان، پلیسی که از پشت بلندگو با راننده وانتی دعوا می کنه رو بشنوه و حالا تو یه خیابونی بود که هیچکدوم اینا نبود و دچار مشکل شده بود ))))))))))))

  7. #1787
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Jun 2018
    ارسال‌ها
    14

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    سلام دوستان یه چند روزی وقت گذاشتم و تک تک پست های این موضوع رو از صفحه 1 تا 179 کامل تا تهش خوندم. اولش بگم که من دانشجوی ارشدم و خب تا چند سال دیگه میام و نحوه مهاجرتم هم قطعا تحصیلیه مانند یکسری از دوستان دیگه فروم مثل اقای زینی و خانم کمیستری و...که برای دکترا تشریف بردند، یک چیزی خیلی ذهنم رو درگیر کرده چند روزه که تصورات پیش از امدن من که الان دارم با تصورات پس از امدن دوستانی که چندسالی هست الان کانادا تشریف دارند و اینجا مرحمت کردند تصوراتشون رو توضیح دادن تقریبا مشابه هستش و میشه گفت تصویری واقعی از کانادا داشتم و دارم و شاید عحیب باشه ولی خب در هر صورت خوشحالم که تصورات ناملموس و غیر واقعی تو ذهنم نبوده. اما یک چیز که داره اذیتم میکنه اینکه من برای مشکلات فرهنگی و اجتماعی جامعه مثل خیلی از کسانی که قبل از امدن اینجا اظهار نظر کردن که میخواستن بدونن شدت این فرهنگ ها در کانادا چقدره اگر وجود داره و اگر نداره که کلی خوشحال هم میشدند ،برای من اینطور نیست! شاید عجیب باشه واسه خیلی ها ولی دغدغه واقعی من نه اینده بچه هام هستش نه فرهنگ های غلط اینجا و نه تفریح و خوشگذرونی و نه مسائل اجتماعی و ازادی ها و نه پیشرفت زیاد از نظر مادی و جایگاهی در جامعه هستش و اینها هم به مرور زمان بهشون رسیدم نه اینکه از اول دقیقه که به فکر مهاجرت بودم تمامی این دلایل رو برای مهاجرت رد کردم و اتفاقا اوایل کارشناسی دقیقا همین دلایلی که بالا عرض کردم داشتم ولی انگار با حضور پررنگ تر توی جامعه بعد از 5 -6 سال و بالا رفتن سن و مستقل شدنم از خانواده چه از نظر مادی چه معنوی، این دلایل یکی پس از دیگری رفته رفته برای موقعیت من و تصور و روش زندگی کردن من منطقی به نظرم نمی اومدن (البته سوءتفاهم نشه چون اینها دلایل فوق العاده مهمی هستش و خیلی ها برای یکی یا چندتا از این دلیل ها هستش که مهاجرت میکنند و تاکید میکنم قصد من جلو دادن به مهم نبودن این دلایل نیست و شخصا در مورد خودم دارم صحبت میکنم)
    و بهرحال این دلیل الان برام خیلی کمرنگ هستن و جزء پس زمینه های من برای مهاجرت هستن چون میدونم اینها رو با حضورم و بدست اوردنشون کم کم اون ارزشی که دارن عادی میشه و جز مزیت به حساب نمیاد شاید یک مهاجر بعد از 20 سال و رسیدن به تمامی اینها به این نتیجه برسه مثلا در مورد من طرف میشه 45-50 ساله ولی شخصا من آدمی هستم که با توجه به اینکه ماشا... در ایرانم هستیم و به قول خانم کمیستری " یادگرفتیم برای صد سال اینده مون هم فکر کنیم که اشتباه جبران ناپذیر نکنیم و هزار تا معادله و راه رو تصور میکنیم و حل میکنیم " که شاید تا به اون ارامش تلفیق شده با استرس که اکثر ایرانی ها دارن برسیم

    حالا سوالی که شاید بخواهید جوابش رو بدید اینکه ایا هنوز جایگاه مهاجرت برای من پسندیده هستش یا نه، ولی من کارتون رو راحت کنم که خودم جوابم برای خودم بدم اینکه قطعا میروم و هنوز هیچکس نتوانسته از مهاجرت کردن من رو منصرف بکنه چون قضیه همه یا هیچ هستش در ایران و همین که این موضوع ربطی به درستی یا نادرستی مهاجرت نیست که بخوام صحبتم رو در فروم نامربوط مطرح کنم و اصلا این سوالمم نیست.

    پس میخوام چند جوابی از دوستانی که مدت معقولی هستش رفتن(نه چند ماه و...، حداقل یکسال و نیم به بالا) بشنووم که آیا الان رفتید و دنبال این دلایل بودید و شاید به چندتایی هم رسیدید این خلاء برای شما به وجود نیومده؟ چیکار کردید و چقدر در زندگیتون تاثیر گذاشته؟ چقدر تاثیر منفی داشته یا نداشته؟

  8. #1788
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2018
    رشته و دانشگاه
    مخابرات سیستم - دانشگاه آزاد تهران مرکزی
    ارسال‌ها
    2

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط mrghane نمایش پست ها
    سلام دوستان یه چند روزی وقت گذاشتم و تک تک پست های این موضوع رو از صفحه 1 تا 179 کامل تا تهش خوندم. اولش بگم که من دانشجوی ارشدم و خب تا چند سال دیگه میام و نحوه مهاجرتم هم قطعا تحصیلیه مانند یکسری از دوستان دیگه فروم مثل اقای زینی و خانم کمیستری و...که برای دکترا تشریف بردند، یک چیزی خیلی ذهنم رو درگیر کرده چند روزه که تصورات پیش از امدن من که الان دارم با تصورات پس از امدن دوستانی که چندسالی هست الان کانادا تشریف دارند و اینجا مرحمت کردند تصوراتشون رو توضیح دادن تقریبا مشابه هستش و میشه گفت تصویری واقعی از کانادا داشتم و دارم و شاید عحیب باشه ولی خب در هر صورت خوشحالم که تصورات ناملموس و غیر واقعی تو ذهنم نبوده. اما یک چیز که داره اذیتم میکنه اینکه من برای مشکلات فرهنگی و اجتماعی جامعه مثل خیلی از کسانی که قبل از امدن اینجا اظهار نظر کردن که میخواستن بدونن شدت این فرهنگ ها در کانادا چقدره اگر وجود داره و اگر نداره که کلی خوشحال هم میشدند ،برای من اینطور نیست! شاید عجیب باشه واسه خیلی ها ولی دغدغه واقعی من نه اینده بچه هام هستش نه فرهنگ های غلط اینجا و نه تفریح و خوشگذرونی و نه مسائل اجتماعی و ازادی ها و نه پیشرفت زیاد از نظر مادی و جایگاهی در جامعه هستش و اینها هم به مرور زمان بهشون رسیدم نه اینکه از اول دقیقه که به فکر مهاجرت بودم تمامی این دلایل رو برای مهاجرت رد کردم و اتفاقا اوایل کارشناسی دقیقا همین دلایلی که بالا عرض کردم داشتم ولی انگار با حضور پررنگ تر توی جامعه بعد از 5 -6 سال و بالا رفتن سن و مستقل شدنم از خانواده چه از نظر مادی چه معنوی، این دلایل یکی پس از دیگری رفته رفته برای موقعیت من و تصور و روش زندگی کردن من منطقی به نظرم نمی اومدن (البته سوءتفاهم نشه چون اینها دلایل فوق العاده مهمی هستش و خیلی ها برای یکی یا چندتا از این دلیل ها هستش که مهاجرت میکنند و تاکید میکنم قصد من جلو دادن به مهم نبودن این دلایل نیست و شخصا در مورد خودم دارم صحبت میکنم)
    و بهرحال این دلیل الان برام خیلی کمرنگ هستن و جزء پس زمینه های من برای مهاجرت هستن چون میدونم اینها رو با حضورم و بدست اوردنشون کم کم اون ارزشی که دارن عادی میشه و جز مزیت به حساب نمیاد شاید یک مهاجر بعد از 20 سال و رسیدن به تمامی اینها به این نتیجه برسه مثلا در مورد من طرف میشه 45-50 ساله ولی شخصا من آدمی هستم که با توجه به اینکه ماشا... در ایرانم هستیم و به قول خانم کمیستری " یادگرفتیم برای صد سال اینده مون هم فکر کنیم که اشتباه جبران ناپذیر نکنیم و هزار تا معادله و راه رو تصور میکنیم و حل میکنیم " که شاید تا به اون ارامش تلفیق شده با استرس که اکثر ایرانی ها دارن برسیم

    حالا سوالی که شاید بخواهید جوابش رو بدید اینکه ایا هنوز جایگاه مهاجرت برای من پسندیده هستش یا نه، ولی من کارتون رو راحت کنم که خودم جوابم برای خودم بدم اینکه قطعا میروم و هنوز هیچکس نتوانسته از مهاجرت کردن من رو منصرف بکنه چون قضیه همه یا هیچ هستش در ایران و همین که این موضوع ربطی به درستی یا نادرستی مهاجرت نیست که بخوام صحبتم رو در فروم نامربوط مطرح کنم و اصلا این سوالمم نیست.

    پس میخوام چند جوابی از دوستانی که مدت معقولی هستش رفتن(نه چند ماه و...، حداقل یکسال و نیم به بالا) بشنووم که آیا الان رفتید و دنبال این دلایل بودید و شاید به چندتایی هم رسیدید این خلاء برای شما به وجود نیومده؟ چیکار کردید و چقدر در زندگیتون تاثیر گذاشته؟ چقدر تاثیر منفی داشته یا نداشته؟


    سلام
    واقعا حرفهات و فکرت به من نزدیکه ، هر روز دارم می خونم که مردم به فکر بچه و دوست و خانواده هستند.من با خانواده زندگی میکنم اما از نظر مالی کاملا تامینم چون کار میکنم فقط صرفا توی خونه زندگی میکنم چون اجباره و ذهنیت قدیمی ، البته هر وقت اسم خارج میارم مامانم میگه رفتید خارج توهم زدید فکر میکنید اونجا خوبه، هر چی سنم میره بالاتر به شکل عجیبی حس میکنم که دارم جایی زندگی میکنم که خیلی ها تسلیم شدن، برام سخته که ببینم کاری که میکنم برای کسی اهمیت نداره ، فکر کنم کسی که خارج از کشوره از نشر شغلی ارزشمند تر حساب میشن . ولی تا جایی که دارم میبینم و حس میکنم خیلی آدمهایی که رفتن و اونجا به مقام خوبی رسیدن همیشه متفاوت بودن .

  9. #1789

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط .:HoDa:. نمایش پست ها

    پدر و مادر ایرانی اگه ببینه بچه‌ی یکی دو ساله‌ش داره کف مغازه چهار دست و پا می‌ره سکته می‌کنه،می‌پره بغلش می‌کنه، از بالا تا پایین بچه رو هم می‌شوره که رو این زمین آدم رفته، سگ رفته، کثیفه.... پدر و مادر خارجی می‌ذاره بجه‌ش تجربه رو بکنه، مهارت رو یاد بگیره، بعد یه disinfictant wipe برمی داره دستاش‌و تمیز می‌کنه و می‌ره...
    دیروز رفته بودم سلمونی. نوبت جلوی من یه پسربچه شیطون بود دقیقا همون طور که گفتین رفت اسباب بازی ها رو از توی کشو در آورد ریخت رو زمین، خودشم نشست رو زمین شروع کرد بازی کردن. مامانشم فقط بهش گفت اول برو از اون ژل بزن به دستت میکروبا رو بکش. من یاد این حرف شما افتادم. جالبه که مادرش خیلی با حوصله همه چی رو واسش توضیح می داد و ازش نظر می خواست مثلا بچه رفت یه فرم از روی پیشخون برداشت گفت این چیه؟ مادرش هم توضیح داد که این فرم نظرسنجی از مشتریه و تک تک سؤالا رو واسشس خوند و گزینه ها رو هم واسش توضیح داد بعد ازش پرسید می خواد فرم رو پر کنه یا نه. بعد هم که نوبتش شد رفت روی صندلی و خیلی راحت واسه خانوم آرایشگر توضیح داد که یکمی از ماشین سلمونی می ترسه! اما حالب تر از اون مکالمه بعدیش با آزایشگر بود: اشاره کرد به عکسی که ظاهرا جلوش بود (من نمی دیدم) پرسید اون کیه؟ خانم آریشگر گفت: اون دنیسه. My other half, the fire fighter
    بچه متوجه نشد پرسید یعنی چی؟
    گفت: My spouse!
    بچه پرسید Like your friend؟
    گفت: Well, yes. You can say that
    اینجا مادر بچه که کنارش نشسته بود برای اینکه به غائله خاتمه بده وارد بحث شد و گفت: He understands LGBTQ.
    خانم آرایشگر هم گفت: OK then, she is my wife!
    بچه هم گفت:Your wife? Cooool!z
    من به این مکالمه گوش می کردم هم از مخمصه ای که خانم آرایشگر توش افتاده بود و هم از واکنش بچه خنده ام گرفته بود و هم فکر می کردم اگه پدر یا مادر ایرانی جای مادر این پچه بود چه کار می کرد؟
    موقعی که نوبت خودم شد، خیلی کنجکاو بودم که این دنیس آتش نشان رو ببینم. اما هر چی نگاه کردم اون دور و بر عکسی نبود. نمی دونم حالا به خاطر شکل و شمایل من ترجیح داد عکس رو برداره یا به خاطر دو سه تا بچه دیگه ای که توی صف بودن ترسید مجبور شه واسه تک تکشون توضیح بده!
    لطفا اگه پیام خصوصی میدین توجه کنید صندوق پیام هاتون پر نباشه...

  10. #1790
    Senior Member keshvari آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Electrical Engineering-Communications
    ارسال‌ها
    630

    پیش فرض پاسخ : درستی یا نادرستی تصور ذهنی شما پیش و پس از رفتن به کانادا (فقط کانادا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط mrghane نمایش پست ها
    سلام دوستان یه چند روزی وقت گذاشتم و تک تک پست های این موضوع رو از صفحه 1 تا 179 کامل تا تهش خوندم. اولش بگم که من دانشجوی ارشدم و خب تا چند سال دیگه میام و نحوه مهاجرتم هم قطعا تحصیلیه مانند یکسری از دوستان دیگه فروم مثل اقای زینی و خانم کمیستری و...که برای دکترا تشریف بردند، یک چیزی خیلی ذهنم رو درگیر کرده چند روزه که تصورات پیش از امدن من که الان دارم با تصورات پس از امدن دوستانی که چندسالی هست الان کانادا تشریف دارند و اینجا مرحمت کردند تصوراتشون رو توضیح دادن تقریبا مشابه هستش و میشه گفت تصویری واقعی از کانادا داشتم و دارم و شاید عحیب باشه ولی خب در هر صورت خوشحالم که تصورات ناملموس و غیر واقعی تو ذهنم نبوده. اما یک چیز که داره اذیتم میکنه اینکه من برای مشکلات فرهنگی و اجتماعی جامعه مثل خیلی از کسانی که قبل از امدن اینجا اظهار نظر کردن که میخواستن بدونن شدت این فرهنگ ها در کانادا چقدره اگر وجود داره و اگر نداره که کلی خوشحال هم میشدند ،برای من اینطور نیست! شاید عجیب باشه واسه خیلی ها ولی دغدغه واقعی من نه اینده بچه هام هستش نه فرهنگ های غلط اینجا و نه تفریح و خوشگذرونی و نه مسائل اجتماعی و ازادی ها و نه پیشرفت زیاد از نظر مادی و جایگاهی در جامعه هستش و اینها هم به مرور زمان بهشون رسیدم نه اینکه از اول دقیقه که به فکر مهاجرت بودم تمامی این دلایل رو برای مهاجرت رد کردم و اتفاقا اوایل کارشناسی دقیقا همین دلایلی که بالا عرض کردم داشتم ولی انگار با حضور پررنگ تر توی جامعه بعد از 5 -6 سال و بالا رفتن سن و مستقل شدنم از خانواده چه از نظر مادی چه معنوی، این دلایل یکی پس از دیگری رفته رفته برای موقعیت من و تصور و روش زندگی کردن من منطقی به نظرم نمی اومدن (البته سوءتفاهم نشه چون اینها دلایل فوق العاده مهمی هستش و خیلی ها برای یکی یا چندتا از این دلیل ها هستش که مهاجرت میکنند و تاکید میکنم قصد من جلو دادن به مهم نبودن این دلایل نیست و شخصا در مورد خودم دارم صحبت میکنم)
    و بهرحال این دلیل الان برام خیلی کمرنگ هستن و جزء پس زمینه های من برای مهاجرت هستن چون میدونم اینها رو با حضورم و بدست اوردنشون کم کم اون ارزشی که دارن عادی میشه و جز مزیت به حساب نمیاد شاید یک مهاجر بعد از 20 سال و رسیدن به تمامی اینها به این نتیجه برسه مثلا در مورد من طرف میشه 45-50 ساله ولی شخصا من آدمی هستم که با توجه به اینکه ماشا... در ایرانم هستیم و به قول خانم کمیستری " یادگرفتیم برای صد سال اینده مون هم فکر کنیم که اشتباه جبران ناپذیر نکنیم و هزار تا معادله و راه رو تصور میکنیم و حل میکنیم " که شاید تا به اون ارامش تلفیق شده با استرس که اکثر ایرانی ها دارن برسیم

    حالا سوالی که شاید بخواهید جوابش رو بدید اینکه ایا هنوز جایگاه مهاجرت برای من پسندیده هستش یا نه، ولی من کارتون رو راحت کنم که خودم جوابم برای خودم بدم اینکه قطعا میروم و هنوز هیچکس نتوانسته از مهاجرت کردن من رو منصرف بکنه چون قضیه همه یا هیچ هستش در ایران و همین که این موضوع ربطی به درستی یا نادرستی مهاجرت نیست که بخوام صحبتم رو در فروم نامربوط مطرح کنم و اصلا این سوالمم نیست.

    پس میخوام چند جوابی از دوستانی که مدت معقولی هستش رفتن(نه چند ماه و...، حداقل یکسال و نیم به بالا) بشنووم که آیا الان رفتید و دنبال این دلایل بودید و شاید به چندتایی هم رسیدید این خلاء برای شما به وجود نیومده؟ چیکار کردید و چقدر در زندگیتون تاثیر گذاشته؟ چقدر تاثیر منفی داشته یا نداشته؟
    دوست عزیز یه کمی دنبال کردن صحبتتون برا من سخت بود درست نفهمیدم که به دنبال جواب برای چی هستید...
    ولی خب اگر درست فهمیده باشم تا حدی، میتونم تجربه خودم رو بگم. بنده نزدیک پنج ساله الان که کانادا هستم. فرزند ندارم و الان دانشجو هستم. برای رسیدن به زندگی بهتر مهاجرت کردم چون تو ایران هیچی برای شروع زندگی نداشتم و تنها داراییم تحصیلات و خرده ای هوش بود که میتونستم باهاش یه کاری بکنم. بنابراین مهاجرت کردم. یه دلیل بزرگ دیگه ام پیدا کردن استقلال شخصیتی و عاطفی از خانواده بود که فکر کردم بهترین راه برای بزرگ شدنم و پخته تر شدنم مهاجرته.
    تا حد زیادی خودم رو اماده پذیرش سختی ها کردم برای همین وقتی با سختی های خیلی زیاد اینجا مواجه شدم دوره شوک و درماندگی ام کم بود و تحملم زیاد...
    برای هرکسی مهاجرت دلایل خاصی میخواد... یکی برای اینده فرزندش و خودش میره، یکی برای راحت زندگی کردن و راحت شدن از شرایط خفقان، یکی از درد گرونی سرسام اور... اما من میگم یه دلیلی که باید جوابشو برا خودتون پیدا کنید اینه که ایا ادمی هستید که با شرایط بتونید خودتون رو سازگار کنید؟ یا میخواید مدام با ایران مقایسه کنید همه چیز رو و مدام سرخورده بشید؟ ایا برا خودتون ارمانشهر درست کردید؟ وقتی با دنیای واقعی و ایرادای اینور آبها مواجه شدید میخواید مانند برخی مدام تو سر اینور بزنید بگید اینا فقط الن بلن...؟
    اگر انتخاب کردید بیاید باید تمام بدی ها و خوبی ها رو به جون بخرید. و برای زندگی بهتر تلاش کنید. اینجا هم ادمایی وجود دارن که چشم دیدن پیشرفت شمارو ندارن و سنگ جلو پاتون میندازن... ادمایی هستن که مدام سرشونو تو زندگی شما میکنن و ارامش رو ازتون میگیرن... شرایط اقتصادی گاهی حسابی به هم میریزه یا خدای نکرده ضرر مالی میبینید... همه اتفاقات اینجوری هست، هرجای دنیا باشید باید از درون خودتون اول مطمئن بشید که میتونید هر شرایطی رو کنترل کنید و ازش سربلند بیرون بیاید.
    سر ارادت ما و آستان حضرت دوست***********که هرچه برسر ما می رود ارادت اوست

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •