من با تک تک جمله های جناب ghlobe عزیز موافق هستم.
فقط میخوام تجربه خودم رو بگم. چون پرسیدی کسی این مشکلو داشته یا نه؟
من الان یه ساله که اومدم اینجا
15 روز اولی که کانادا بودم چشمم نمیدید درست جایی رو! واقعا نمیدیدم! چون همه جا سفید بود و من اصلا تو زندگیم ندیده بودم که کلا زمین و هوا و اسمون و ساختمونا همه سفید باشن! یادمه که یه بارم توی فروم پرسیدم که کسی همچین بیماری ای گرفته؟ همه جا سفید بود و یه بار با مغز جوری خوردم زمین که فکر کردم تمام استخونام دونه دونه شکست. هنوزم بچه هامون میگن که کمیستری اومد دانشگاه و دقیقا نصفه ش برفی و خیس بود و نصفه دیگه ش نه!
اصلا اگه بهم میگفتن تو سال دیگه خیلی عادت میکنی، من میگفتم no wayyyyyyy آخه چجوری ممکنه بدن آدم عادت کنه اینقدر؟
هوا سرد بود
کاناداییا میگفتن هوا گرم شده من همش تعجب میکردم!! میگفتم آخه خدایا چرا با من اینکارو میکنی؟ انگار من شدم از اصحاب خاندان کهف که سیصد سال خوابیدنو بیدار شدن دیدن همه چی عوض شده، ملت میگفتن هوا گرمه من حس میکردم دارم توی قطب شمال راه میرم.
ولی تو این چند روز که کانادا رو برف عظیمی در بر گرفته
و دیشب داشتم برف حیاطو پارو میکردم
وقتی همسایه مون هم داشت پارو میکرد برفا رو و میگفت کمیستری میبینی چه برفیه؟
داشتم بهش میگفتم که بینی بین الله هوا حداقل گرمه. نیست باد نمیاد و همه برفا رو نمیزنه وسط صورت آدم، آدم لذت میبره.
یه لحظه منو :| نگاه کرد، گفت نمیدونم! خیلی سرده! ایشون کانادایی هستن.
نگاش کردم دیدم بله ایشون 10 تا پیرهن و کلاه و کاپشن... من با یه پیرهن میپرم اینور و اونور و دارم پارو میکنم برفا رو.
میخوام بگم
بدن آدم عادت میکنه.
پارسال اگه اینو بهم میگفتن که کمیستری تو سال دیگه با رفیقات میری اسکی من میگفتم حاجی شوخی نکن با ما.
بدن آدم عادت میکنه و من دارم اسکی میرم با بچه ها!! خیلی دور از تصور بود برای من.
اگر تو ماههای اول هر سری که میخوای افسردگی بگیری (که میگی داری میگیری تو ایران) به خودت بگی تموم میشه! تموم میشه! و اگه منفی نباشی نسبت به کلیت ماجرای برف، واقعا مشکلی نخواهی داشت توی کانادا.
اینو دختری بهت میگه که توی ولنجک دهنشو نمیتونست باز کنه چون درجا فریز میشد
الان به اون روزا خنده م میگیره و مهم تر ازون به این فکر میکنم که آدمیزاد چقدر قدرت تطبیق پیدا کردنش و قوی تر شدنش بالاست خدایا!
البته قبول دارم که شمال شرقی و غربی ایران واقعا سرده.
ولی بیشتر اون حس منفی نسبت به برف رو اگه از خودت دور کنی واقعا عاشق برف کانادا میشی.
مشکل کانادا سرماش نیست فقط، باد داره، اون باده اینجوری عمل میکنه: "از باد شمال غربی به باد شمال شرقی، ده نفر دارن میان اینوری، هدف گیری کنین و تا میخورن بوزین به صورتشون انقدر بوزین که برن خونه هاشون دیگه نیان بیرون"، و اون باد هست که اذیت میکنه و در کسری از ثانیه آدمو ناکار میکنه. وگرنه برف کانادا خیلی قشنگه اونقدرا سرد نیست.
ولی حواست باشه منیتوبا و ساسکاچوان شوخی بردار نیست واقعا سرده :| به آسونی دما میشه منفی چهل! برای مدت یکی دو ماه.
بعدم افسردگی یه چیز قابل کنترله، وقتی میبینی یه چیزی اذیتت میکنه و باعث افسردگی میشه، خب ندید بگیرش! چرا باید میدون بدی به برف! آخه برف و سرما چیه تو رو به افسردگی بندازه دختر خوب؟ مهم تر ازون کلیت مهاجرت هست که باید هزار برابر سابق توان کسب کنی که بتونی اینجا تلاش کنی و بجنگی. کاش معضل آدم فقط برف باشه.
جلوی پشتکار و اهداف تو نباید اصلا برف مسئله مهمی باشه. ببخش مدل حرف زدنم شبیه نصیحت کردنه ولی دارم از صمیم قلبم برات مینویسم. میخوام بدونی که بعدها برف به چشمت ممکنه اصلا نیاد. بعدم اینجا تابستوناش اینقدر زیبا، بهارش اینقدر قشنگ، پاییزش در رویاها هم نمیگنجه اینقدر که زیباست ،حالا یه سه ماهم زمستون باشه.
کانادا برف زیاد داره.
ولی هزار تا مسئله دیگه پیش پای یه مهاجر هست که اصلا اون برفه از نظر من به چشم نمیاد دختر خوب.
به هر حال موفق باشی هر تصمیمی که میگیری
علاقه مندی ها (Bookmarks)