صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 107

موضوع: معضلات و مشکلات مهاجرت

  1. #71
    Senior Member MRK_2017 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Feb 2017
    رشته و دانشگاه
    N/A
    ارسال‌ها
    571

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط especial نمایش پست ها
    سلام
    به نظر شخصی من معضل اصلیتون پیدا کردن کار خواهد بود. اگه میخواین بعدش بمونین و کار کنین البته. اینکه تنها و مجرد هستین، مشکلی از نظر امنیتی براتون به وجود نمیاره. البته بهتره تو محله های مسلمون نشین و ترک نشین خونه نگیرین. البته اونجا هم مشکلی نداره ها، ولی خب طبیعیه که نگاه ها سنگین تره و فرهنگ پایین تر تو بعضی موارد و از این حرفا. بهتره سعی کنین تو محله های آلمانی نشین خونه بگیرین. که البته خود همین حجاب داشتنتون باعث میشه شانستون برای خونه پیدا کردن هم کمتر بشه دیگه.
    نخوردن الکل و مشروب هیچ مشکلی براتون به وجود نمیاره. تو حالت عادی هم کسی تو مثلا دانشگاه یا محل کارش مشروب نمیخوره. برای تفریحات هم که مجبور نیستین با کسایی تفریح کنین که تفریحشون مست کردن و ایناست.
    سلام

    اولا که لطفا مجرد تشریف نیارید - متاهل باشید خیلی از جاها به خصوص در دیار غربت ارزشش رو حس خواهید کرد.

    المان هم کمی رگ نژاد پرستی دارد(در برخورد و ارتباط).به نظر هلند و بلژیک از نظر اجتماعی و در برخورد متعادل تر هستند.

    برای کار شرایط برای خانوم محجبه بسیار سخت است.ولی از نظر تحصیل اکادمیک بهتر است.

    موفق باشید
    معاویه: قوی تر از ذوالفقار علی سراغ داری؟
    عمرو بن عاص: آری، جهل مردم!

  2. #72
    ApplyAbroad Hero
    تاریخ عضویت
    Jan 2009
    ارسال‌ها
    1,028

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط Zdr نمایش پست ها
    سلام من ميخوام بعد از ليسانس بيام آلمان ميخواستم بدونم معضلات و مشكلات براي يه خانم 25 ساله تنها و مجرد چي هست؟؟مخصوصا اينكه اون خانم به يه سري مسايل مثل حجاب و و نخوردن الكل و مشروب هم مقيد باشه،البته مشكلات قابل پيش بيني هست و من درمورد اين چيزا تحقيق زياد كردم ولي خب ميدونيد كه فرق تحقيق كردن از دور تا اينكه آدم نظرات كسايي كه اونجا هستن رو بدونه خيلي فرق ميكنه به خاطر همين منم گفتم اين بار يه سوال اين شكلي مطرح كنم و ميخوام نظراتتون رو بدونم تا بتونم بهتر تصميم بگيرم.
    سلام

    کسی باهاتون کاری نداره، مخصوصا تو شهرهای بزرگتر!
    حجابتون انتخاب خودتونه مخصوصا تو اروپا حتی بعد از این همه مسائل و اقدامات تروریستی شما مشکلی نخواهید داشت. در ضمن حجاب ایرانیا در مقابل حجاب و روبنده های مسلمان های خود اون کشور ها اصلا تو جشم نمیاد!
    در مورد نوشیدنی های غیرمجاز هم شما تنها نیستید!
    پس با خیال راحت با آزادی کامل تصمیم خواهید گرفت چطوری زندگی کنید!
    البته آدم های بی سواد و کله خراب همه جا پیدا می شند هموطنوری که تو خود تهران یک افغانی یا عرب رو با نگاه تحقیرانه بدرقه می کنند .... اونجا هم می تونید افرادی رو پیدا کنید که باهاتون مشکل داشته باشند... ولی بدونید که قانون، پلیس و فرد اول کشور حامیتون هست!
    می گن دو تا دنیای موازی داریم دنیای ما و دنیای تو آینه ها، باز می گن یه عدشون تونستند تو بین ما نفوذ کنند، باز می گن تنها تفاوتشون چپ دست بودنشونه.

  3. #73
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    ارسال‌ها
    61

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط BenFranklin نمایش پست ها
    بی تعارف اگه حجاب و اینا براتون مهمه بی خیال خارج (آلمان یا هر جای دیگه) بشین. کسی کاری نداره باهاتون (من آمریکام البته که خیلی بهتر از آلمانه گویا) ولی همیشه حس متفاوت بودن از بقیه اذیتتون میکنه. نکات مثبت خارج برای فردی مثل شما اندکه.
    مثلا ایشون از جمله اون هموطناني هستند که من گفتم.

  4. #74

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    اینجا بحث حجاب شده باید به این خانم گرامی بگویم اینهمه خانم محجبه در کشورهای غربی هستند کار می کنند تو خود کاخ سفید هم خانم محجبه بوده..پس نگران چه هستید؟ یک سری به سایتهای دانشگاهها بخصوص امریکایی بزنید پر از تصاویر دانشجویان دختر محجبه است. اصلا نگران این موارد نباشید بخدا بعدش از این نگرانیتان خنده اتان می گیرد! و در ضمن منم با باران عزیز موافقم که حجاب داشتن در خود ایران بسی سخت تر از کشورهای غربی است!
    موفق و پیروز باشید.

  5. #75

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نمیدونم جای درستی سوالمو مطرح میکنم یا نه، ولی اگه میدونید لطفا راهنمایی کنید. آیا کشوری که برای مهاجرت انتخاب میکنیم به شرایط اب و هواییش دقت کنیم یا بعده یه مدت بدنمون سازگار میشه؟! من یه موقعیتی توی کانادا جور شده برام ولی هزار و یک سوال برام هست یکیش اب و هوا هست، من بشدت با اب و هوای سرد مشکل دارم با اینکه خودم توی شمالغرب کشور ساکنم (گرچه هیچ وقت عین کانادا نبوده) ولی همیشه توی زمستونا شدیدا افسردگی میگیرم و کلا با اب و هوای بالای 25 درجه راحتترم که تابستونا تقریبا این دما رو توی شهرمون تجربه میکنم. نمیدونم فاکتور مهمی هست یا نه بهتره گزینه های دیگه رو مد نظر قرار بدم. کسی همچین مشکلی رو توی شهر یا کشوری که رفته تجربه کرده بتونه راهنمایی کنه؟
    میکلانژ زندگی خودت باش

  6. #76

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    سلام
    من سه ماهیه که اومدم اوکراین. از جنوب کشور! خونه زمستونا میشد نهایت ۱۰ درجه. اینجا زمستونا -۲۰ اینا. ازون همه شرجی و افتاب. اینجا سهمم از افتاب دو سه هفته یباره. از ساعت ۳ هوا میره رو به تاریکی و ۵ دیگه شب شده.

  7. #77
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    Feb 2011
    ارسال‌ها
    15,575

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz67 نمایش پست ها
    نمیدونم جای درستی سوالمو مطرح میکنم یا نه، ولی اگه میدونید لطفا راهنمایی کنید. آیا کشوری که برای مهاجرت انتخاب میکنیم به شرایط اب و هواییش دقت کنیم یا بعده یه مدت بدنمون سازگار میشه؟! من یه موقعیتی توی کانادا جور شده برام ولی هزار و یک سوال برام هست یکیش اب و هوا هست، من بشدت با اب و هوای سرد مشکل دارم با اینکه خودم توی شمالغرب کشور ساکنم (گرچه هیچ وقت عین کانادا نبوده) ولی همیشه توی زمستونا شدیدا افسردگی میگیرم و کلا با اب و هوای بالای 25 درجه راحتترم که تابستونا تقریبا این دما رو توی شهرمون تجربه میکنم. نمیدونم فاکتور مهمی هست یا نه بهتره گزینه های دیگه رو مد نظر قرار بدم. کسی همچین مشکلی رو توی شهر یا کشوری که رفته تجربه کرده بتونه راهنمایی کنه؟
    اگر سرما و برف باعث افسردگی تون میشه طبعا دور کانادا را خط بکشید. بدن آدم به شرایط مختلف آب و هوایی عادت میکنه ولی وقتی شما در زمستون ایران هم افسردگی میگیرید طبعا کانادا براتون جای مناسبی نیست.

  8. #78
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz67 نمایش پست ها
    نمیدونم جای درستی سوالمو مطرح میکنم یا نه، ولی اگه میدونید لطفا راهنمایی کنید. آیا کشوری که برای مهاجرت انتخاب میکنیم به شرایط اب و هواییش دقت کنیم یا بعده یه مدت بدنمون سازگار میشه؟! من یه موقعیتی توی کانادا جور شده برام ولی هزار و یک سوال برام هست یکیش اب و هوا هست، من بشدت با اب و هوای سرد مشکل دارم با اینکه خودم توی شمالغرب کشور ساکنم (گرچه هیچ وقت عین کانادا نبوده) ولی همیشه توی زمستونا شدیدا افسردگی میگیرم و کلا با اب و هوای بالای 25 درجه راحتترم که تابستونا تقریبا این دما رو توی شهرمون تجربه میکنم. نمیدونم فاکتور مهمی هست یا نه بهتره گزینه های دیگه رو مد نظر قرار بدم. کسی همچین مشکلی رو توی شهر یا کشوری که رفته تجربه کرده بتونه راهنمایی کنه؟
    من با تک تک جمله های جناب ghlobe عزیز موافق هستم.
    فقط میخوام تجربه خودم رو بگم. چون پرسیدی کسی این مشکلو داشته یا نه؟
    من الان یه ساله که اومدم اینجا
    15 روز اولی که کانادا بودم چشمم نمیدید درست جایی رو! واقعا نمیدیدم! چون همه جا سفید بود و من اصلا تو زندگیم ندیده بودم که کلا زمین و هوا و اسمون و ساختمونا همه سفید باشن! یادمه که یه بارم توی فروم پرسیدم که کسی همچین بیماری ای گرفته؟ همه جا سفید بود و یه بار با مغز جوری خوردم زمین که فکر کردم تمام استخونام دونه دونه شکست. هنوزم بچه هامون میگن که کمیستری اومد دانشگاه و دقیقا نصفه ش برفی و خیس بود و نصفه دیگه ش نه!
    اصلا اگه بهم میگفتن تو سال دیگه خیلی عادت میکنی، من میگفتم no wayyyyyyy آخه چجوری ممکنه بدن آدم عادت کنه اینقدر؟
    هوا سرد بود
    کاناداییا میگفتن هوا گرم شده من همش تعجب میکردم!! میگفتم آخه خدایا چرا با من اینکارو میکنی؟ انگار من شدم از اصحاب خاندان کهف که سیصد سال خوابیدنو بیدار شدن دیدن همه چی عوض شده، ملت میگفتن هوا گرمه من حس میکردم دارم توی قطب شمال راه میرم.
    ولی تو این چند روز که کانادا رو برف عظیمی در بر گرفته
    و دیشب داشتم برف حیاطو پارو میکردم
    وقتی همسایه مون هم داشت پارو میکرد برفا رو و میگفت کمیستری میبینی چه برفیه؟
    داشتم بهش میگفتم که بینی بین الله هوا حداقل گرمه. نیست باد نمیاد و همه برفا رو نمیزنه وسط صورت آدم، آدم لذت میبره.
    یه لحظه منو :| نگاه کرد، گفت نمیدونم! خیلی سرده! ایشون کانادایی هستن.
    نگاش کردم دیدم بله ایشون 10 تا پیرهن و کلاه و کاپشن... من با یه پیرهن میپرم اینور و اونور و دارم پارو میکنم برفا رو.
    میخوام بگم
    بدن آدم عادت میکنه.
    پارسال اگه اینو بهم میگفتن که کمیستری تو سال دیگه با رفیقات میری اسکی من میگفتم حاجی شوخی نکن با ما.
    بدن آدم عادت میکنه و من دارم اسکی میرم با بچه ها!! خیلی دور از تصور بود برای من.

    اگر تو ماههای اول هر سری که میخوای افسردگی بگیری (که میگی داری میگیری تو ایران) به خودت بگی تموم میشه! تموم میشه! و اگه منفی نباشی نسبت به کلیت ماجرای برف، واقعا مشکلی نخواهی داشت توی کانادا.
    اینو دختری بهت میگه که توی ولنجک دهنشو نمیتونست باز کنه چون درجا فریز میشد الان به اون روزا خنده م میگیره و مهم تر ازون به این فکر میکنم که آدمیزاد چقدر قدرت تطبیق پیدا کردنش و قوی تر شدنش بالاست خدایا!
    البته قبول دارم که شمال شرقی و غربی ایران واقعا سرده.
    ولی بیشتر اون حس منفی نسبت به برف رو اگه از خودت دور کنی واقعا عاشق برف کانادا میشی.
    مشکل کانادا سرماش نیست فقط، باد داره، اون باده اینجوری عمل میکنه: "از باد شمال غربی به باد شمال شرقی، ده نفر دارن میان اینوری، هدف گیری کنین و تا میخورن بوزین به صورتشون انقدر بوزین که برن خونه هاشون دیگه نیان بیرون"، و اون باد هست که اذیت میکنه و در کسری از ثانیه آدمو ناکار میکنه. وگرنه برف کانادا خیلی قشنگه اونقدرا سرد نیست.
    ولی حواست باشه منیتوبا و ساسکاچوان شوخی بردار نیست واقعا سرده :| به آسونی دما میشه منفی چهل! برای مدت یکی دو ماه.
    بعدم افسردگی یه چیز قابل کنترله، وقتی میبینی یه چیزی اذیتت میکنه و باعث افسردگی میشه، خب ندید بگیرش! چرا باید میدون بدی به برف! آخه برف و سرما چیه تو رو به افسردگی بندازه دختر خوب؟ مهم تر ازون کلیت مهاجرت هست که باید هزار برابر سابق توان کسب کنی که بتونی اینجا تلاش کنی و بجنگی. کاش معضل آدم فقط برف باشه.
    جلوی پشتکار و اهداف تو نباید اصلا برف مسئله مهمی باشه. ببخش مدل حرف زدنم شبیه نصیحت کردنه ولی دارم از صمیم قلبم برات مینویسم. میخوام بدونی که بعدها برف به چشمت ممکنه اصلا نیاد. بعدم اینجا تابستوناش اینقدر زیبا، بهارش اینقدر قشنگ، پاییزش در رویاها هم نمیگنجه اینقدر که زیباست ،حالا یه سه ماهم زمستون باشه.
    کانادا برف زیاد داره.
    ولی هزار تا مسئله دیگه پیش پای یه مهاجر هست که اصلا اون برفه از نظر من به چشم نمیاد دختر خوب.
    به هر حال موفق باشی هر تصمیمی که میگیری


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

  9. #79

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
    من با تک تک جمله های جناب ghlobe عزیز موافق هستم.
    فقط میخوام تجربه خودم رو بگم. چون پرسیدی کسی این مشکلو داشته یا نه؟
    من الان یه ساله که اومدم اینجا
    15 روز اولی که کانادا بودم چشمم نمیدید درست جایی رو! واقعا نمیدیدم! چون همه جا سفید بود و من اصلا تو زندگیم ندیده بودم که کلا زمین و هوا و اسمون و ساختمونا همه سفید باشن! یادمه که یه بارم توی فروم پرسیدم که کسی همچین بیماری ای گرفته؟ همه جا سفید بود و یه بار با مغز جوری خوردم زمین که فکر کردم تمام استخونام دونه دونه شکست. هنوزم بچه هامون میگن که کمیستری اومد دانشگاه و دقیقا نصفه ش برفی و خیس بود و نصفه دیگه ش نه!
    اصلا اگه بهم میگفتن تو سال دیگه خیلی عادت میکنی، من میگفتم no wayyyyyyy آخه چجوری ممکنه بدن آدم عادت کنه اینقدر؟
    هوا سرد بود
    کاناداییا میگفتن هوا گرم شده من همش تعجب میکردم!! میگفتم آخه خدایا چرا با من اینکارو میکنی؟ انگار من شدم از اصحاب خاندان کهف که سیصد سال خوابیدنو بیدار شدن دیدن همه چی عوض شده، ملت میگفتن هوا گرمه من حس میکردم دارم توی قطب شمال راه میرم.
    ولی تو این چند روز که کانادا رو برف عظیمی در بر گرفته
    و دیشب داشتم برف حیاطو پارو میکردم
    وقتی همسایه مون هم داشت پارو میکرد برفا رو و میگفت کمیستری میبینی چه برفیه؟
    داشتم بهش میگفتم که بینی بین الله هوا حداقل گرمه. نیست باد نمیاد و همه برفا رو نمیزنه وسط صورت آدم، آدم لذت میبره.
    یه لحظه منو :| نگاه کرد، گفت نمیدونم! خیلی سرده! ایشون کانادایی هستن.
    نگاش کردم دیدم بله ایشون 10 تا پیرهن و کلاه و کاپشن... من با یه پیرهن میپرم اینور و اونور و دارم پارو میکنم برفا رو.
    میخوام بگم
    بدن آدم عادت میکنه.
    پارسال اگه اینو بهم میگفتن که کمیستری تو سال دیگه با رفیقات میری اسکی من میگفتم حاجی شوخی نکن با ما.
    بدن آدم عادت میکنه و من دارم اسکی میرم با بچه ها!! خیلی دور از تصور بود برای من.

    اگر تو ماههای اول هر سری که میخوای افسردگی بگیری (که میگی داری میگیری تو ایران) به خودت بگی تموم میشه! تموم میشه! و اگه منفی نباشی نسبت به کلیت ماجرای برف، واقعا مشکلی نخواهی داشت توی کانادا.
    اینو دختری بهت میگه که توی ولنجک دهنشو نمیتونست باز کنه چون درجا فریز میشد الان به اون روزا خنده م میگیره و مهم تر ازون به این فکر میکنم که آدمیزاد چقدر قدرت تطبیق پیدا کردنش و قوی تر شدنش بالاست خدایا!
    البته قبول دارم که شمال شرقی و غربی ایران واقعا سرده.
    ولی بیشتر اون حس منفی نسبت به برف رو اگه از خودت دور کنی واقعا عاشق برف کانادا میشی.
    مشکل کانادا سرماش نیست فقط، باد داره، اون باده اینجوری عمل میکنه: "از باد شمال غربی به باد شمال شرقی، ده نفر دارن میان اینوری، هدف گیری کنین و تا میخورن بوزین به صورتشون انقدر بوزین که برن خونه هاشون دیگه نیان بیرون"، و اون باد هست که اذیت میکنه و در کسری از ثانیه آدمو ناکار میکنه. وگرنه برف کانادا خیلی قشنگه اونقدرا سرد نیست.
    ولی حواست باشه منیتوبا و ساسکاچوان شوخی بردار نیست واقعا سرده :| به آسونی دما میشه منفی چهل! برای مدت یکی دو ماه.
    بعدم افسردگی یه چیز قابل کنترله، وقتی میبینی یه چیزی اذیتت میکنه و باعث افسردگی میشه، خب ندید بگیرش! چرا باید میدون بدی به برف! آخه برف و سرما چیه تو رو به افسردگی بندازه دختر خوب؟ مهم تر ازون کلیت مهاجرت هست که باید هزار برابر سابق توان کسب کنی که بتونی اینجا تلاش کنی و بجنگی. کاش معضل آدم فقط برف باشه.
    جلوی پشتکار و اهداف تو نباید اصلا برف مسئله مهمی باشه. ببخش مدل حرف زدنم شبیه نصیحت کردنه ولی دارم از صمیم قلبم برات مینویسم. میخوام بدونی که بعدها برف به چشمت ممکنه اصلا نیاد. بعدم اینجا تابستوناش اینقدر زیبا، بهارش اینقدر قشنگ، پاییزش در رویاها هم نمیگنجه اینقدر که زیباست ،حالا یه سه ماهم زمستون باشه.
    کانادا برف زیاد داره.
    ولی هزار تا مسئله دیگه پیش پای یه مهاجر هست که اصلا اون برفه از نظر من به چشم نمیاد دختر خوب.
    به هر حال موفق باشی هر تصمیمی که میگیری
    از هر دوتا دوست عزیز ممنونم
    کمستری عزیز مرسی بابت شر کردن تجربت، تو این چند روز دوتا استاد دیگه تو کانادا بهم جواب مثبت دادن که شهرا به ترتیب مانیتوبا، لندن انتاریو و سنتجان( این اولین شهری بود که اوکی شده کارم باهاش)، من با بچه ها صحبت کردم میگفتن که تو سنتجان نهایت بخواد سر بشکنه اینجا دما میرسه منفی بیست، میگفتن نسبت به جاهای دیگه چون کناره اقیانوسه اونقد سرد نمیشه، بعدش خانوادم میگفتن منفی بیست تو ددوم نمیاری، من توی تبریز بچگی هام شاید منفی 15 یا 16 رو تجربه میکردیم الان هوا به اون سردی نیس. من هرچقدر میگفتم که مادره من از ایالتای دیگه گرمتره باور نمیکرد، تا اینکه مانیتوبا رو روی گوشیم سرچ کردم و همین سنت جان رو تا اب و هواش رو بسنجم، ینی وقتی عدد منفی 33 درجه رو دیدم همونجا صفحه ی دانشگاهشو بستم، نمیدونم چطوری ادما اونجا زندگی میکنن:/ ولی سنتجان در اکثره مواقع هم دما با شهره الانی من هست فقط یکم باد و برفش بیشتره ینی خیلی بیشتره

    سوال اخر اینه (الان میگین اینم خیلی قر و فر داره و برای مهاجرت ساخته نشده ) : من عاشق شهرای بزرگ و شلوغم، تو ایران عاشق تهرانم با اینکه خیلی ها شلوغی و ترافیکشو دوس ندارن، زمانی که میرفتم ایتالیا، رم رو انتخاب کردم چون بزرگترین شهر بود، ولی الان اجتناب ناپذیر بود و نمیتونم سال ها بشینم که شاید تورنتو پذیرش گرفتم و یا نیویورک، تجربه ی زندگی کردن تو شهر کوچیک رو چی؟ کسی داره که بتونه بگه شرایط چطوره؟ قبول دارم اینم به عادته، ولی در کل میخوام شرایط شهرای کوچیک رو هم بدونم که یهو خلوتی شهر رو دلتنگی مون تاثیر نذاره
    میکلانژ زندگی خودت باش

  10. #80

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sanaz67 نمایش پست ها
    از هر دوتا دوست عزیز ممنونم
    کمستری عزیز مرسی بابت شر کردن تجربت، تو این چند روز دوتا استاد دیگه تو کانادا بهم جواب مثبت دادن که شهرا به ترتیب مانیتوبا، لندن انتاریو و سنتجان( این اولین شهری بود که اوکی شده کارم باهاش)، من با بچه ها صحبت کردم میگفتن که تو سنتجان نهایت بخواد سر بشکنه اینجا دما میرسه منفی بیست، میگفتن نسبت به جاهای دیگه چون کناره اقیانوسه اونقد سرد نمیشه، بعدش خانوادم میگفتن منفی بیست تو ددوم نمیاری، من توی تبریز بچگی هام شاید منفی 15 یا 16 رو تجربه میکردیم الان هوا به اون سردی نیس. من هرچقدر میگفتم که مادره من از ایالتای دیگه گرمتره باور نمیکرد، تا اینکه مانیتوبا رو روی گوشیم سرچ کردم و همین سنت جان رو تا اب و هواش رو بسنجم، ینی وقتی عدد منفی 33 درجه رو دیدم همونجا صفحه ی دانشگاهشو بستم، نمیدونم چطوری ادما اونجا زندگی میکنن:/ ولی سنتجان در اکثره مواقع هم دما با شهره الانی من هست فقط یکم باد و برفش بیشتره ینی خیلی بیشتره

    سوال اخر اینه (الان میگین اینم خیلی قر و فر داره و برای مهاجرت ساخته نشده ) : من عاشق شهرای بزرگ و شلوغم، تو ایران عاشق تهرانم با اینکه خیلی ها شلوغی و ترافیکشو دوس ندارن، زمانی که میرفتم ایتالیا، رم رو انتخاب کردم چون بزرگترین شهر بود، ولی الان اجتناب ناپذیر بود و نمیتونم سال ها بشینم که شاید تورنتو پذیرش گرفتم و یا نیویورک، تجربه ی زندگی کردن تو شهر کوچیک رو چی؟ کسی داره که بتونه بگه شرایط چطوره؟ قبول دارم اینم به عادته، ولی در کل میخوام شرایط شهرای کوچیک رو هم بدونم که یهو خلوتی شهر رو دلتنگی مون تاثیر نذاره
    شما هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت به حساب این که بری توی یه شهر بزرگ از یه دانشگاه ای که توی یه شهر بزرگ هست پذیرش بگری موقعیتی رو که الان داری از دست نده. آدم عادت میکنه. شما مبنا رو دانشگاه قرار بده برای پیدا کردن کار ایشالا توی یه شهر بزرگ میری. این نظر منه باز خودت میدونی زندگی خودته ولی شهر های کوچیک هم تو کانادا امکانات کامل برای یه زندگی راحت رو فراهم میکنن. تازه آخر هفته ها میتونی یه جای بزرگتر بری برای تفریح. خیالت راحت باشه آدم عادت میکنه. شما یا توی آزمایشگاه هستی یا توی خونه برای تفریح هم میتونی یه جای بزرگ تر بری. در کل هیچ فرقی نداره شما مبنا رو دانشگاه بزار. و این که هدف رفتن شما توریستی نیست، شما برای کار میری یا برای درس. اگه قرار بود توریستی بری توی شهر همش عشق و حال باشه که آدم میره یه جا با آب و هوای متعادل.

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •