صفحه 5 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 107

موضوع: معضلات و مشکلات مهاجرت

  1. #41
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    ارسال‌ها
    7

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    سلام
    نمی دونم جای این سوال اینجا باشه یا نه امیدوارم راهنمایی بگیرم
    من و همسر و پسرم الان نزدیک به پنج ساله که تصمیم به مهاجرت گرفتیم اوایلش که برام جدی نبود و با توجه به اینکه پسرمم پنج ساله هست من درگبر تولد بچم و بزرگ کردنش شدم ولی همسرم دنبال قضیه رو جدی گرفت و بالاخره یه روز بهم گفت دعوت به مصاحله شدیم منم مقداری فرانسه خونده بودم و با همون اندازه از زبان به مصاحبه رفتم البته همسرم مین بود خلاصه قبول شدیم و الان تا یکی دو ماه دیگه عازم کانادا هستیم
    مشکل من اینجاست که تمام این سالها زبان رو نخوندم و واقعا سطح زبانم پایینه با اینکه مهاجرت رو دوست دارم ولی فکر اینکه اونجا مثل کر ولال ها باشم تنم رو میلرزونه
    همسرم خیلی خوشبینه و به من امید میده که اونجا تو محیط قرار میگیری کلاس میری و چون پسرمون پیش دبستانی میره وقت داری که بخونی
    اما خودم به شدت میترسم نمیدونم باید چبکار کنم آیا واقعا ممکنه از این سطح پایین زبان بتونم خودمو بالا بکشم ؟

  2. #42
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    May 2011
    ارسال‌ها
    3,222

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط Aazaa نمایش پست ها
    سلام
    نمی دونم جای این سوال اینجا باشه یا نه امیدوارم راهنمایی بگیرم
    من و همسر و پسرم الان نزدیک به پنج ساله که تصمیم به مهاجرت گرفتیم اوایلش که برام جدی نبود و با توجه به اینکه پسرمم پنج ساله هست من درگبر تولد بچم و بزرگ کردنش شدم ولی همسرم دنبال قضیه رو جدی گرفت و بالاخره یه روز بهم گفت دعوت به مصاحله شدیم منم مقداری فرانسه خونده بودم و با همون اندازه از زبان به مصاحبه رفتم البته همسرم مین بود خلاصه قبول شدیم و الان تا یکی دو ماه دیگه عازم کانادا هستیم
    مشکل من اینجاست که تمام این سالها زبان رو نخوندم و واقعا سطح زبانم پایینه با اینکه مهاجرت رو دوست دارم ولی فکر اینکه اونجا مثل کر ولال ها باشم تنم رو میلرزونه
    همسرم خیلی خوشبینه و به من امید میده که اونجا تو محیط قرار میگیری کلاس میری و چون پسرمون پیش دبستانی میره وقت داری که بخونی
    اما خودم به شدت میترسم نمیدونم باید چبکار کنم آیا واقعا ممکنه از این سطح پایین زبان بتونم خودمو بالا بکشم ؟
    کلاسهای خصوصی (حداکثر 2-3 نفره) فشرده برید (5-6 روز در هفته). هرچقدر زبانتون بهتر باشه اونجا سریعتر جا می افتید. و اینکه در محیط قرار می گیری با اینکه درسته ولی نباید تصور بشه کار ساده ای است چون در اون محیط شروع کردن خودش خیلی دشواره. خیلی ها هستن که به این امید میان و می بینن سریعا ایزوله شدن چون مینیمم ها رو بلد نیستن. شک نکنید باید کلاس های خصوصی فشرده برید.

  3. #43
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    ارسال‌ها
    55

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    دوستان نمی دونم کجا باید این سوالو مطرح کنم. امیدوارم اینجا جاش باشه.
    من تازگی امریکا دانشجو شدم و خلاصه خیلی هم این مدت بهم سخت گدشته. حالا از این بگذریم چیزی که منو ناراحت می کنه تا جایی که بعضی وقتا به برگشتن فکر می کنم اینکه پدرم خیلی ابراز دلتنگی می کنه. همش میگه نباید اجازه میدادم بری راحت راضی شدم که بری. این حرفاش خیلی منو ناراحت میکنه با این که من حتی از بزرگترین مشکلاتی هم که اینجا دارم چیزی بهش نمیگم.
    خیلی دلم میخواد یه راه پیدا کنم که شادترش کنم. احساس عذاب وجدان میکنم که تنهاش گذاشتم.
    شما چه پیشنهادی دارین؟ حتی به این فکر می کنم که برگردم ولی می بینم راهی نیست خیلی سخته که بعد این همه سختی برگردم.

  4. #44
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    ارسال‌ها
    79

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    دوستان نمی دونم کجا باید این سوالو مطرح کنم. امیدوارم اینجا جاش باشه.
    من تازگی امریکا دانشجو شدم و خلاصه خیلی هم این مدت بهم سخت گدشته. حالا از این بگذریم چیزی که منو ناراحت می کنه تا جایی که بعضی وقتا به برگشتن فکر می کنم اینکه پدرم خیلی ابراز دلتنگی می کنه. همش میگه نباید اجازه میدادم بری راحت راضی شدم که بری. این حرفاش خیلی منو ناراحت میکنه با این که من حتی از بزرگترین مشکلاتی هم که اینجا دارم چیزی بهش نمیگم.
    خیلی دلم میخواد یه راه پیدا کنم که شادترش کنم. احساس عذاب وجدان میکنم که تنهاش گذاشتم.
    شما چه پیشنهادی دارین؟ حتی به این فکر می کنم که برگردم ولی می بینم راهی نیست خیلی سخته که بعد این همه سختی برگردم.
    این دلتنگی دو طرفه برای ماه های اول کاملا طبیعی هاست! و بیشتر افرادی که قدم تو این راه میزارن تجربه می کنن!! یکی از بهترین راه ها برای کنار اومدن باهاش سر گرم کردن خودتون با درس ها و ورزشه ( مخصوصا شنا که روحیه را خیلی خوب میکنه). و بهترین راه برای شاد کردن پدرتون اینه که شادی و رضایت شما رو ببینه!

  5. #45
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    ارسال‌ها
    29

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    دوستان نمی دونم کجا باید این سوالو مطرح کنم. امیدوارم اینجا جاش باشه.
    من تازگی امریکا دانشجو شدم و خلاصه خیلی هم این مدت بهم سخت گدشته. حالا از این بگذریم چیزی که منو ناراحت می کنه تا جایی که بعضی وقتا به برگشتن فکر می کنم اینکه پدرم خیلی ابراز دلتنگی می کنه. همش میگه نباید اجازه میدادم بری راحت راضی شدم که بری. این حرفاش خیلی منو ناراحت میکنه با این که من حتی از بزرگترین مشکلاتی هم که اینجا دارم چیزی بهش نمیگم.
    خیلی دلم میخواد یه راه پیدا کنم که شادترش کنم. احساس عذاب وجدان میکنم که تنهاش گذاشتم.
    شما چه پیشنهادی دارین؟ حتی به این فکر می کنم که برگردم ولی می بینم راهی نیست خیلی سخته که بعد این همه سختی برگردم.
    شما باید تصمیم خودتون رو بگیرید همينطوريکه پدرتون تصمیم خودشون رو برای زندگی گرفتند.
    این موقعیت فرصتی است برای شما که خودتون رو بهتر بشناسيد و در دنیایی مستقل خودتون رو پیدا کنید.
    توصیه من این است که به دنبال تغییر رنگ نباشید. همیشه خود را باور داشته باشید در عین حال منعطف باشید و از آزمودن تجارب جدید نهراسید. گام به گام خود را در جهت خواست درونی خود تغییر دهید.
    من با پیدا کردن چیدمان مناسب محل زندگي فراهم کردن غذای مورد علاقه (آشپزی خاص خودم) و فعاليتهای ورزشی توانستم به طرف سبک زندگی مورد علاقه خودم گام بردارم. کمي هم فعاليتهاي هنری و اجتماعی ادویه این سبک زندگی بود در دوران تحصیل. وقتی فکر میکنم مدتی هم طول کشیده بود تا سبک لباس پوشیدن خود را طراحی کنم. همه این موارد تدریجی اتفاق افتاد و تکامل آن همواره در مراحل مختلف زندگی ادامه داشته.
    شما هم باید شاخصه های مورد نظر خود را پيدا کنید.
    معمولا این "جا افتادن " حدود 3 سال طول می کشه. من بعد از یک سال تحصیلی جهت مناسب را پیدا کرده بودم. در پایان سال دوم خوشحال بودم و در پایان سال سوم سبک خود را کامل کرده بودم.

  6. #46
    Junior Member Setareh1998 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    رشته و دانشگاه
    physics, Sao paulo
    ارسال‌ها
    35

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    دوستان نمی دونم کجا باید این سوالو مطرح کنم. امیدوارم اینجا جاش باشه.
    من تازگی امریکا دانشجو شدم و خلاصه خیلی هم این مدت بهم سخت گدشته. حالا از این بگذریم چیزی که منو ناراحت می کنه تا جایی که بعضی وقتا به برگشتن فکر می کنم اینکه پدرم خیلی ابراز دلتنگی می کنه. همش میگه نباید اجازه میدادم بری راحت راضی شدم که بری. این حرفاش خیلی منو ناراحت میکنه با این که من حتی از بزرگترین مشکلاتی هم که اینجا دارم چیزی بهش نمیگم.
    خیلی دلم میخواد یه راه پیدا کنم که شادترش کنم. احساس عذاب وجدان میکنم که تنهاش گذاشتم.
    شما چه پیشنهادی دارین؟ حتی به این فکر می کنم که برگردم ولی می بینم راهی نیست خیلی سخته که بعد این همه سختی برگردم.
    این اصلا کار درستی نیست که برگردید
    به طبع شما اگر موفق بشید مثلا دانشجوی خوبی در دانشگاه باشید و بعدا یه کار دهن پرکن گیر بیارید ایشونم خوشحال میشن
    به این فکر کنید اگر ایران پیش پدر گرامیتون بودین و مسلما به خاطر شرایط کار تو ایران میخواستید بی کار تو خونه بشینید و هیچ آینده ای نداشته باشین پدرتون بیشتر استرس و ناراحتی شما رو داشتند
    به نظرم تنها به این فکر کنید که خیلی موفق بشید( درسهارو خوب بخونید و کار خوب پیدا کنید) تا پدرتونم از خوشحالی تو پوست خودشون نگنجن. اینطوری باعث افتخارشون هستید هرچند که تا الانم که همش تو خط درس بودید، فکر نکنم خیلی اذیتشون کرده باشید.
    تو یه کلام بگم، take it easy and enjoy your life in us and let him enjoy your success.( بیشتر از یک کلام شد)
    موفق باشید
    ستاره>بهادری>27>سنندج>لیسانس >مازندران>فوق>سائوپائلو>فیز یک حالت جامد>حسرت به دل مونده پلیمر امیرکبیر>دختر 8 ساله(سوفیا)>پسر 5 ساله(سام)>دختر6ماهه(سارا)> درونگرا>اعتماد به نفس بالا>عاقل> نوازنده سه تار> از رشتم متنفرم

  7. #47
    ApplyAbroad Guru
    تاریخ عضویت
    May 2011
    ارسال‌ها
    3,222

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    دوستان نمی دونم کجا باید این سوالو مطرح کنم. امیدوارم اینجا جاش باشه.
    من تازگی امریکا دانشجو شدم و خلاصه خیلی هم این مدت بهم سخت گدشته. حالا از این بگذریم چیزی که منو ناراحت می کنه تا جایی که بعضی وقتا به برگشتن فکر می کنم اینکه پدرم خیلی ابراز دلتنگی می کنه. همش میگه نباید اجازه میدادم بری راحت راضی شدم که بری. این حرفاش خیلی منو ناراحت میکنه با این که من حتی از بزرگترین مشکلاتی هم که اینجا دارم چیزی بهش نمیگم.
    خیلی دلم میخواد یه راه پیدا کنم که شادترش کنم. احساس عذاب وجدان میکنم که تنهاش گذاشتم.
    شما چه پیشنهادی دارین؟ حتی به این فکر می کنم که برگردم ولی می بینم راهی نیست خیلی سخته که بعد این همه سختی برگردم.
    این محدوده سنی که معمولا افرادی که اپلای می کنند و خارج از کشور درس می خونن (22-23 سال تا حدود 35 سال) محدوده ایه که هر کس باید به فکر خودش و آینده خودش و برنامه های خودش باشه، نه والدین. در سال های آینده موقع تصمیمات بعدی برای کار و ... میشه اونها رو لحاظ کرد ولی این محدوده زمانیه که هر شخصی تقریبا به نوعی تثبیت می کنه چه مسیری در زندگیش رو خواهد رفت و این رو باید مستقل از خانواده در نظر گرفت و خانواده ها هم باید این رو بدونند که این مقطع سنی جایی است که باید به فرزندان آزادی داد تا دنبال مسیر خودشون برن. قطعا در آمریکا به خصوص با ویزاهای سینگل وضعیت سخت تره چون در اروپا خیلی ها می تونن حتی سالی 3-4 بار بیان ایران هم سفر راحته و هم نسبتا کم هزینه ولی اینها چیزهایی است که موقع تصمیم گیری باید در نظر گرفت. شما هم بیشتر به فکر خودتون باشید در این مرحله.

  8. #48
    ApplyAbroad Hero
    تاریخ عضویت
    Oct 2013
    ارسال‌ها
    1,522

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    دوستان نمی دونم کجا باید این سوالو مطرح کنم. امیدوارم اینجا جاش باشه.
    من تازگی امریکا دانشجو شدم و خلاصه خیلی هم این مدت بهم سخت گدشته. حالا از این بگذریم چیزی که منو ناراحت می کنه تا جایی که بعضی وقتا به برگشتن فکر می کنم اینکه پدرم خیلی ابراز دلتنگی می کنه. همش میگه نباید اجازه میدادم بری راحت راضی شدم که بری. این حرفاش خیلی منو ناراحت میکنه با این که من حتی از بزرگترین مشکلاتی هم که اینجا دارم چیزی بهش نمیگم.
    خیلی دلم میخواد یه راه پیدا کنم که شادترش کنم. احساس عذاب وجدان میکنم که تنهاش گذاشتم.
    شما چه پیشنهادی دارین؟ حتی به این فکر می کنم که برگردم ولی می بینم راهی نیست خیلی سخته که بعد این همه سختی برگردم.
    سلام
    دوست عزیز مطمین باشید که پدرتون همین الان هم به شما افتخار می کنند که برای رسیدن به هدفتون گام به این بزرگی برداشتید و بدونید که در اینده خوشحال تر هم خواهند شد وقتی که ببیننند شما در این راه موفق شدید . پس به نظر من فقط به هدفتون فکر کنید . از نظر دوری هم این موضوع رو مد نظر داشته باشید که زمان همیشه در حال حرکت بوده و هیچوقت ثابت نبوده پس همانطور که به یاد دوران کودکیتون میوفتید و فکر می کنید که اون دوران همین دیروز بود این نیز می گذرد و خیلی زودتر از اونچه که فکر می کنید درستون تموم می شه و دوباره پیش خانواده عزیزتون برمی گردید

  9. #49
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    ارسال‌ها
    55

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    ازهمه دوستان عزیزی که جواب دادن ممنونم. الان که داره زمان میگذره اوضاع داره بهتر میشه واسه خود من و واسه پدر مادرم نمیدونم. امیدوارم اونا هم راضی باشن.
    من خیلی به این فکر می کنم که چطور میتونم شادشون کنم در حالیکه پیششون نیستم.
    اولین کار اینکه حتما با تمام مشغله ها وقتی واسه صحبت کردن واسشون میزارم. دوم می دونم از اینکه در جریان جزییات کارام باشن خوشحال میشن واسه همین واسشون عکس و پیام زیاد میفرستم.
    سوم میخوام واسشون هدیه پست کنم یا چیزی شبیه اینا ...
    اینا چیزایی هست که فعلا به ذهنم میرسه.

  10. #50
    ApplyAbroad Hero chemistrymaste آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    رشته و دانشگاه
    Biophysical and Bioanalytical Chemistry
    ارسال‌ها
    1,261

    پیش فرض پاسخ : معضلات و مشکلات مهاجرت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara252 نمایش پست ها
    ازهمه دوستان عزیزی که جواب دادن ممنونم. الان که داره زمان میگذره اوضاع داره بهتر میشه واسه خود من و واسه پدر مادرم نمیدونم. امیدوارم اونا هم راضی باشن.
    من خیلی به این فکر می کنم که چطور میتونم شادشون کنم در حالیکه پیششون نیستم.
    اولین کار اینکه حتما با تمام مشغله ها وقتی واسه صحبت کردن واسشون میزارم. دوم می دونم از اینکه در جریان جزییات کارام باشن خوشحال میشن واسه همین واسشون عکس و پیام زیاد میفرستم.
    سوم میخوام واسشون هدیه پست کنم یا چیزی شبیه اینا ...
    اینا چیزایی هست که فعلا به ذهنم میرسه.
    سلام دوست عزیزم،
    سه تا رو شما گفتین، چهارمی رو بنده حقیر اضافه کنم:
    به شخصه بهم اثبات شده که وقتی از صمیم قلبم شاد هستم و احساس خوشبختی میکنم، این حس سریعا به دور و بریام و به کسانی که باهاشون صحبت میکنم منتقل میشه و اونا مطمئن میشن که حال من خوبه. اگه سعی کنین خودتون رو هرچه سریعتر با شرایط موجود وفق بدین و برای خودتون سرگرمی و تفریح پیدا کنین و تو درساتون موفق باشین و در یه کلام: از زندگیتون رضایت نسبی داشته باشین، شادی و رضایت پدر و مادرتون رو به چشم خواهید دید. پدر و مادر خیلی زودتر از خود آدم متوجه غمها و غصه هاش میشن! پس سعی کنین هرچه زودتر به روال عادی زندگی برگردین، خواهید دید که اونا از شادی و خوشبختی شما احساس خرسندی و خوشبختی خواهند کرد...
    موفق باشید دوست من


    "We believe in "Possibility

    به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •