سلام به همگی
یه تجربه کوچیک برای دوستان—وتشکر از همه که اطلاعاتو شیر میکنند. من به علت مشغله زیاد نتونستم زودتر اطلاعات را دراینجاقرار بدم. فقط نکته ای که هست من و همسرم همون لحظه که از سفارت اومدیم بیرون سوالات را یه بار مرور کردیم و صدامونو درگوشی ظبط کردیم که یادمون نره و تقریبا محتوای مصاحبه ما صحت زیادی داره، خرد جمعیه دیگه
مصاحبه من و همسرم هفته پیش چهارشنبه April 9 بود ساعت 2—کلا 2 تا دانشجویی بودیم و بقیه توریستی و مهاجرتی. مصاحبه ما کلا 4-5 دقیقه بیشتر طول نکشید. تعداد افراد کم نبودند و تا شماره 28 هم شنیدم که شماره گرفتند. همه مراسم ورود را که بچه ها قبلا گفتند در مورد گیت ها و نحوه تحویل مدارک—مدارک مارا باجه 8 گرفتند که یه خانم جوون بود که همزمان که داشتند مدارک و اطلاعاتو ما را چک میکرد به خانم جوون دیگه ای هم آموزش میداد که چطوری کار کنه و به خاطر همین دریافت مدارک ما کمی طولانی تر شد چون هر کاری میکرد به همکارش توضیح میداد. من در DS-160 نوشته بودم که جولای میخام برم امریکا و بعد که i-20 رسید فهمیدم زودتر از 2 آگوست نمیتونم برم. لذا وقتی i-20 منو دید و فهمید با چیزی که در ds نوشتم متفاوته گفت کی میخای اونجا باشی که گفتم هفته اول آگوست یه ماه زودتر از شروع کلاسام- بعد گفت اگر افیسر پرسید بگید اگوست میخاین اونجا باشید. در ادامه پرسید جفتتون روانشناسید که گفتم اره. درنهایت نشستیم و منتظر موندیم. در همین حین دیدم 2 تا خانواده زن و شوهر تقریبا مسن بالای 50 درجا توریستی ویزا گرفتند و البته پسرجوون یکیشون ریجکت شد و قرار شد جمعه بیان پیکاپ کنند. همه روحیه گرفتند. بعد 2 تا مرد جوان مجرد و یه خانم جوان برای توریستی رفتند که درجا ریجکت شدند و یه خانم مسن بالای 65 که چندبار هم رفته بود رفت برای کیلیرینس و جو دوباره سنگین شد. منوهمسرمو صداکردند کابین10. از شانس ما درکابین 11 (که به نظر آفیسر بدقلقه بود؛ البته هرکاری کردم چهرشو نتونستم ببینم) دکترنجفی وزیر کابیه خاتمی با زنوبچه اش رفتند که خیلی طول کشید مصاحبه اشان و اکثرا رفتند کابین 10. ما که رفتیم داخل آفیسرمون یه آقای سفیدپوسته بسیار جوون و عینکی که نهایتا 30 سال سن داشت و چشم و ابرو تقریبا مشکی بود. من خیلی تعجب کردم که چرا این اینقدر جوونه؟؟؟
Me: hello
officer: Hi, Do you speak English!
Me: Yes.
Me: my pleasure to meet you, Sir!
officer: didn’t reply.
بعداز لحظاتی چک کردن مدارک، گفت:
officer: Why do you want to go USA?
Me: I’m going to take a PhD degree in Psychology.
Which University?
Me:…
Officer: Full fund!
Me: Yes.
بعد یه مقدار درمورد بسکتبال صحبت کرد که به نظر بسکتبالیستی و این دانشگاه به نیمه نهایی مسابقات بسکتبال رسیده و با هم خندیدیم. بعدگفتم منکه اندازه اونا حرفه ای نیستم. گفت البته! اما میتونی طرفدارشون باشی و بری بازیهاشونو نگاه کنی. بعدش پرسید: چه گرایشی از روانشناسی! گفتم جنراله و هنوز مشخص نیست.( هرچند گرایشم وادوایزم همه اش مشخص بود ولی ازشانش من در i20 نوشته بود گرایش عمومی و هیچی درمورد طرح و تزمو و چی کاری قراره بکنم نپرسید). بعدش درمورد سربازی پرسید که گفتم معاف شدم به خاطر کفالت پدرم. خواستم توضیح بدم چیه کفالت، حالتی چهرشو نشون داد که میدونه و احتیاجی به توضیح نیست. بعدش: کار میکنی؟ گفتم بله یه ساله بعداز فارغ التحصیلی تو یه کلینیک برای کودکان و نوجوانان رواندرمانی میکنم. چندساله ازدواج کردید؟ من:..سال. اون موقع جوون بودیم. آفیسر: هنوز جوونید!!! سوال بعدی: اول به انگلیسی گفت همدیگرو از جونیور هایسکول میشناسید؟ بعد من نگرفتم! گفتم پاردن؟ بعد به فارسی گفت ابتدایی، دبستان! گفتم نه. از دانشگاه (نمیدونم چه فکری کرد این سوالو ازمون پرسید).
بعد شروع به تایپ کرد فکر کنم 1 یا 2 دقیقه طول کشید. بعدش گفت:
Your visas are approved and multiple. Come on Friday 5 P.M to get your passports.
Me: I was something like a shocked person and said: may I come tomorrow?. He said no. Friday 5 p.m.
هیچی سوالی از همسرم نپرسید و اون همش منتظر بود که یه چیزی بپرسه و هیچی مدرکی هم دال بر ازدواجمون ازمون نخواست.
ادامه دارد....
علاقه مندی ها (Bookmarks)