سلام دوستان
همیون طور که می دونین به دلیل تفاوت فرهنگی برخی رفتارها که تو یه فرهنگ چیز خیلی مهمی به شمار نمی آید ممکنه تو یه فرهنگ دیگه توهین آمیز و باعث رنچش فرد شه. من قک می کنم دوستان اگه مطلب یا تجربه ای دارن در رابطه با رفتارهایی که برای آمریکایی نقش بی احترامی و احیاتا توهین داره ولی تو فرهنگ ما (ایران) چندان هم مهم نیس رو بگن تا دوستان از اون ها اجتناب کنن می تونه در ایجاد ارتباط با اونها موثر باشه و برای همه کسایی که می خوان برن مفید خواهد بود. البته اگه مطلبی هم برای نژادهای دیگه مثل هندی و چینی ها که خوب بالاخره تو محیط دانشگاهیی زیاد هستند و شخص ناگزیر از ارتباط با آنها هست هم اشاره بشه سودمند خواهد بود.
با تشکر
مهمترین اختلافهای فرهنگی که الان به ذهنم می رسه و در پستهای قبلیم توضیح دادم، مسائل مربوط به حریم شخصی هست. مثلا اینجا خوششون نمیاد که خیلی از نظر فیزیکی بهشون نزدیک بشید یا تماس فیزیکی داشته باشید، مگه اینکه با طرف خییییییلی خودمونی باشید. مثلا توی ایران عادیه که اگه با کسی احساس پسرخاله بودن کنید، بزنید پشتش ولی اینجا اینجور رفتارهای فیزیکی یا نزدیک شدنهای فیزیکی بین رفقای صمیمی پذیرفته شده است نه صرفا با احساس پسرخاله بودن. یا کنجکاوی کردن در زندگی شخصی یا اعتقادات یک نفر هم در ایران عادیه (حتی در جمع ایرانیهای اینجا) ولی آمریکاییها اصلا خوششون نمیاد مگه اینکه احساس صمیمیت و اعتماد دوجانبه وجود داشته باشه. حتی بین همکارهای نزدیکتون که روابط کاری خوبی داشته باشید هم احساس نزدیکی نباید باعث بشه که توی زندگی شخصی یا اعتقادات طرف کنجکاوی کنید، مگه اینکه خودش با شما راحت باشه و سفره دلش رو باز کنه.
(and whoever trusts in God, He is sufficient for him ... (65-3 ...
لطفا پیش از گذاشتن پیام، موضوعهای مرتبط و بخش ویکی رو ببینید. شرمنده، امكان پاسخگويى فورى به سوالها رو ندارم. پاسخ بسیاری سوالها درباره تحصیل در آمریکا رو در پیوست اولین پستم يا تاپيكهاى مرتبط نوشتم.
اینایی که میگم توهین تلقی نمیشه ولی خب تفاوتهای فرهنگیه که بد نیست آدم بدونه.
یه چیزی که ممکنه به نظر خیلی خندهدار بیاد ولی من اوایل هنوز بهش عادت نداشتم، این جریان تعارف کردن ما ایرانیهاست. اونم به شکلهای مختلفش. مثلن اینکه یه آفری بهمون میدن یا مثلن چیزی رو میپرسن میخوری یا نه. تو ایران یادمون دادن مؤدبانه اینه که اول بگیم نه. اینجا بگی نه، طرف دیگه ول میکنه میره (و خوراکی خوشمزهی احتمالی رو هم با خودش میبره!). فوق فوقش یه بار میپرسن are you sure. دیگه اون شانس آخرتونه! ) دیگه آدم دستش میاد وقتی یه آفری میدن واقعن از صمیم قلب میگن و اون پیشنهاد براشون مقدوره (میتونه رسوندن شما تا یه جایی باشه، یا خیلی چیزهای دیگه). تعارف به قول ما «شاه عبدالعظیمی»!! هم که ندارن قاعدتن بنابراین ما هم باید حواسمون باشه آفر الکی ندیم که گیر میفتیم! ))
در مورد غذا، ماها عادت داریم هرچی میخوریم تعارف میکنیم به بقیه. برای اینا این قضیه یه کم عجیبه!! حالا مثلن یه وقتایی یکی یه چیزی رو عمدن زیاد میاره که به بقیه هم بده، یا یه خوراکی زیاد اومده (چیزهایی که تمیز میمونن)، که اتفاقن اگه بشه حتمن به بقیه تعارف میکنن که نمونه و خراب نشه. اما مدل ایرانیش که برای من پیش اومد این بود که اون اوایل وقتی ناهار میبردم (و معمولن همونجا سر میزم میخوردم) بوی غذای ایرانی که میپیچید هی همه میگفتن به به چه بوی خوبی میاد و ... ما عادت داشتیم تو ایران اگه کسی بوی غذایی بهش میخورد حتمن باید یه مقدار بهش میدادیم، و منم سریع تعارف میزدم که بیا امتحان کن این غذا رو! )) شانسم این بود که گیر آدمای خوبی افتاده بودم خیلی قیافهشون عجیب غریب نمیشد وقتی این رو میگفتم! )
مورد بعدی همین جریانی هست که آقا مهراد گفتن. مخصوصن در مورد تماس خانمها و آقایون، ممکنه بعضیها فکر کنن دیگه آمریکاست و ملاحظهای در کار نیست و ... در حالیکه من همیشه دیدم خانمها از مردهایی که موقع حرف زدن زیادی بهشون نزدیک میشن یا تماس بیمورد برقرار میکنن (که این تماس ممکنه حتا تعبیر به s.e.x.u.a.l harrassment بشه که ماجراها و عواقبش بماند)، خوششون نمیاد. بین خود آقایون که تماس فیزیکی خیلی خیلی کمه! (مگر در مورد هم.ج.ن.س گراها) هرچند خیلیها میدونن مردهای خاورمیانهای و بعضی اروپایی (واسه ایتالیاییها خیلی به شوخی اینو میگن، نمیدونم چقدر درسته!)، هم روبوسی میکنن.
یه چیز دیگه هم اینکه اینجا cousin ها ازدواج نمیکنن. در واقع هرجور نسبت فامیلی دوری که داشته باشن معمولن ازدواج نمیکنن مگر در ایالتهای جنوبی که به شدت هم بابت این موضوع مسخرهشون میکنن و براشون جوک میسازن (البته این بیشتر یه عرفه و تو خیلی ایالتها منع قانونی نداره). اینه که بعضیاشون براشون عجیبه که تو فرهنگ ما این قضیه ایرادی نداره.
تفاوت فرهنگی خیلی مهمه. شما خودتون توی یه برنامهی چهارشنبه سوری با یه ایرانی بهتون بیشتر خوش میگذره یا هر کسی از هر ملیت دیگه؟ اینا خیلی وقتا شوخیایی میکنن که ارجاع داره به فلان برنامهی تلویزیونی که ما ندیدیم یا فلان اتفاقی که تو امریکا افتاده بوده و خیلی از نظر خبری مهم بوده (مثلن جریانات بیل کازبی! یا قدیمی ترش دادگاه O.J Simpson که ماها شاید ندونیم-یا دست کم اوایل ندونیم) و خب شاید نفهمیم اصلن جریان چیه. تفریحاتشون فرق میکنه (آیس فیشینگ، شکار، اسکی -که اینجا لزومن محدود به پولدارها نیست) و خیلی چیزهای دیگه باعث میشه با هموطنهای خودشون راحتتر باشن. من حتا یادمه یه بار یکی از دوستای محیط کارم (که اتفاقن اهل تنسی و در واقع southern هم بود) که خیلی دوست داشت با من صمیمی بشه و من احساس غریبی نکنم، برای پرو لباس عروسش منو دعوت کرد. خب این قضیه گویا توی فرهنگ اینا یکی از رسوماتیه که قبل از عروسی دارن (مثل شام قبل از عروسی و ...). اولن که من چون دفعهی اولم بود اصلن نمیدونستم چطوری برم، لباس رسمی بپوشم یا معمولی، کادو ببرم یا نبرم! و روم نمیشد از کسی هم بپرسم! بعدم که رفتم دیدم دوستم (عروس) شامپاین خریده بود و از شانس بد من هم دیرتر از همه رسیدم و گفتن چون تو نفر آخری شامپاین رو باز کن!!! حالا بیا و توضیح بده که آقا من بلد نیستم، فقط میدونم شامپاین خطرش زیاده ممکنه چوب پنبهش بپره بخوره تو چشم و چار کسی! )) چند روز بعدشم اون دوستم گفت خیلی خوب کردی اومدی! من یه مقدار استرس داشتم که تو شاید خوشت نیاد که شامپاین هست چون میدونم مسلمونها نوشیدنی الکلی نمیخورن.
خب این دوست من خیلی خونگرم و خوب بود که همین رو هم گفت! ولی خیلیها در کل بیخیال همهچیزش میشن، ما هم خودمون برامون راحتتره که با کسایی بگردیم که باهاشون حرف مشترک بیشتری داریم. به نظرم بیشتر از اینکه به حساب سردیشون بذاریم، یا دید منفیشون نسبت به ملیت ما (همه در برخورد اول فکر میکنن من اروپایی هستم ولی نمیتونن حدس بزنن چه کشوری)، باید بذاریم به حساب اختلافات فرهنگی و پیشینه و متفاوت. خجالت هم نداره.
کانزاس و آرکانزا و سایر ایالتهای قرمز (جمهوریخواه) هم که بحثشون مشخصه... تو تگزاس بعد از همین تیراندازی کالیفرنیا، با تفنگ ریخته بودن جلوی یکی از مسجدها و تهدیدشون کرده بودن. در حالیکه اینجا توی دنور، با شمع و پلاکاردهایی با شعارهای صلحطلبانه (و حتا بعضیها با حجاب!)، رفتن جلوی مرکز اسلامی و موقع نماز مغرب که نمازگذارها داشتن نماز میخوندن، اینها بیرون مسجد شمع روشن کرده بودن!
سلام دوستان
من شک داشتم که تایپیک مناسب دارم این سوال رو مطرح می کنم یا خیر اما چون یه جوری به برخورد آمریکایی ارتباط داره فک میکنم مناسب باشه. چون تا حالا آمریکا نرفتم و الان از یکی از مذهبی ترین ایالت ها (تنسسی) در یکی از شهرهای کوچک Cookeville پذیرش و فاند دارم و احتمالا مجبور بشم برم اونجا حداقل برای طول دوره تحصیل. خوشجال میشم یه مقدار توضیح بدین در مورد جو مسیحی های مذهبی. این مذهبی شدید بودن مسیحی های اونجا چه طوره؟ یعنی مثلا دیسکو و مشروب و .. ندارن یا نه این که مثلا میان توهین می کنن به مسلمون ها و اذیت می کنن و اصلا نمیشه باهاشون به خاطر متفاوت بودن دین (حتی اگه به آداب و رسومشون احترام بذاریم) ارتباط برقرار کرد؟ خوشحال میشم در این رابطه توضیح بدین.
با تشکر و آرزوهای بهترین ها برای شما
سلام. تو همه شهرهای آمریکا بار و نوشیدنی الکلی هست. ربطی نداره این. خیر خیالتون راحت .توهین بهتون نمیشه بطور مستقیم. از یه حدی بیشتر نمیتونید بهشون نزدیک بشید. اگه date اینا بخوایید بکنید که فک نکنم شدنی باشه. واسه دوستی اتفاقا خیلی از مذهبیهای شدید میان به سمتتون (حالا به هر هدفی, میتونه تبلیغ مسیحیت باشه یا اصلا نه, صرفا محبت کردن به غریبه ها, طبق توصیه ها دینی شون) و باهاتون دوستی برقرار میکنن و مرام و معرفت خوبی میبینید ازشون , بیشتر از هم وطنان عزیز شاید. حداقل واسه من که اینجور بوده. ولی خب اون شهر احتمالا خیلی کوچیکه و خسته کننده خواهد بود بسته به روحیه خودت و شاید زیاد حس نکنید که آمریکایید. موفق باشید
بيشتر نكاتي كه ميخواستم بگم دوستمون به اختصار گفت. خود من هم تجربيات خودم رو با تيپهاي مذهبي اينجا در پستهاي قديمي تر همين تاپيك و همچنين تاپيك تجربيات و مشاهدات آمريكا به تفصيل نوشتم. يك تاپيك هم بود زيرمجموعه مسائل فرهنگي خارج از كشور در مورد مهاجرت و ايرانيها (اسم دقيق تاپيك يادم نمياد). اونجا هم در اين مورد بحث شده.
در مورد اين شهري كه گفتيد تجربه يا اطلاعات شخصي ندارم ولي با بررسي مختصري كه كردم به نظر نمياد جاي خوبي براي زندگي يك خارجي باشه. به طور كلي هر شهر كوچكي كه ١) اكثريت غالب (يعني ٩٠ درصد به بالاي جمعيت) سفيد هستن و ٢) در هم آميختگي نژادي وجود نداره و ٣)شهرهاي بزرگي در نزديكيش نيست، براي يك ايراني زياد جاي خوبي براي زندگي نيست. مگه اينكه سرتون رو بندازيد توي درس و دانشگاه و هر چه زودتر بريد سراغ دكترا در يك دانشگاه بهتر يا اينكه در يك شهر بزرگتر كار پيدا كنيد بعد از اتمام تحصيل. بين فاكتورهاي بالا روي فاكتور سوم تاكيد مي كنم. يعني اگه شهر كوچك باشه و در مجاورت شهرهاي بزرگ باشه، تاثير فاكتورهاي ١ و ٢ كمرنگتر ميشه و اون شهر ممكنه قابل زندگي باشه. ولي اگه شهر كوچكي هر ٣ فاكتور فوق رو داشته به خصوص فاكتور سوم، بهتره كه يا اونجا نريد يا اگه انتخاب ديگه اي نداريد، هر چه زودتر با اتمام درس به فكر انتقال به يك جاي بهتر باشيد.
(and whoever trusts in God, He is sufficient for him ... (65-3 ...
لطفا پیش از گذاشتن پیام، موضوعهای مرتبط و بخش ویکی رو ببینید. شرمنده، امكان پاسخگويى فورى به سوالها رو ندارم. پاسخ بسیاری سوالها درباره تحصیل در آمریکا رو در پیوست اولین پستم يا تاپيكهاى مرتبط نوشتم.
ایکاش حال و حوصله ام جواب میداد و میتونستم به طول و تفصیل تجربه پنچ شش ساله خودم رو از برخورد آمریکایی ها با خارجی ها (از هر رنگ و نژاد و مذهب و کشوری) بنویسم ولی میدونم که شروع کنه سر ته پست رو نمیتونم هم بیارم و برای همین به پاسخهای موردی اکتفا میکنم.
این دوستمون که فرمودن «اگه date اینا بخوایید بکنید که فک نکنم شدنی باشه» بیشتر برای مردان (صد البته! مجرد) خارجی (فرقی هم نمیکنه از کدام کشور - حتی اروپا و حتی اهالی بریتانیا و استرالیا! و نژاد و فرهنگی باشند، صرفا خارجی) بیشتر صدق میکنه، ولی خانمهای مجرد از هر نوعی و تیپی که میخوان باشند، در همه آمریکا تقریبا هیچ مشکلی از بابت دیت کردن تقریبا ندارند. یعنی تنها کاری که باید بکنند، اینه که جواب آقایان رو با گشاده رویی بدن! اتوماتیک روزی حداقل پنج شش تا تقاضای دیت رو شاخشون هست.
حالا چرا اینجا اینجوریه و خانمها چطور میتونن از این شرایط ایده آل نهایت استفاده رو ببرند، خودش داستان مثنوی هفتاد من کاغذ هست. بقول دوستی آمریکا برای خانمهای مجرد در حکم کشورهای جنوب شرق آسیا برای آقایون هست. همه میخوان باهات دیت کنن!!
در مورد دیت کردن، جذاب بودن لهجه ی بریتیش که اصلن معروفه تو امریکا! اروپاییها به اون شکل برای دیت کردن مشکلی ندارن مخصوصن اگه زبانشون خوب باشه. اتفاقن اروپاییها اصولن روشنفکرتر (یا آزادتر) هم هستن و همین هم به جذابیتشون برای دخترای امریکایی اضافه میکنه.
این جریانی که شما میگین بیشتر برای خاورمیانهایها و آسیاییها مطرحه. در مورد خاور میانهایها، یه بحث جریان دینه. یکی هم تصویریه که اینها از اون کشورها دارن و فکر میکنن اون منطقه اساسن خرابهس! مورد بعدی هم با کمال احترام، توقعات خود آقایونه. اینو خود دوستان مذکر من اینجا اعتراف میکنن که ما همچنان تو اون عوالم ایرانیم که مثلن اگه طرف میفهمید رشتهمون چیه، خیلی فاکتور مثبتی بود. یکی از دوستانم که الان اینجاست، میگفت ما (حداقل برای ازدواج) دنبال کسی میگردیم که تر و خشکمون کنه، غذا بپزنه، خونهداری کنه (توقعات معمول از زنها در ایران). ولی اینجا اصلن این نقشها برای دخترهای امروزی تعریف شده نیست. حتا زنهای خانهدار به اون صورت در قید و بند آشپزی نیستن و آشپزی براشون تو پاستا و استیک و اینجور چیزها خلاصه میشه. من و همسرم هر روز سر کار با هم ناهار میخوریم و هر چند وقت یه بار یه کامنتی میشنویم از همکارها، که شما همیشه غذای خونگی دارین و هیچ وقت غذای آماده نمیخورین. در حالیکه اونایی که بچه هم دارن، ناهارشون از این غذاهای آمادهی ماکروفریه.
برای روابط غیر جدی هم دینامیک قضیه خیلی متفاوته از اون چیزی که خیلیها تو ایران تجربه کردن. اینجا توقعات خانمها بالاتره و کیفیت روابط هم خیلی فرق میکنه. حالا این جریان خیلی پیچیدهس ولی حرفتون درسته که دخترهای خارجی (ایرانیها که از نظر زیبایی هم کم ندارن!) طرفدار زیاد دارن.
ویرایش توسط DrHoda : December 24th, 2015 در ساعت 09:11 AM
علاقه مندی ها (Bookmarks)