چه تاپیک جالبی!
ولی اگه اجازه بدید نظر خودمو درباره ی عنوان بگم که ازدواج ((یا)) اپلای. به نظرم این دو تا همدیگرو نفی نمیکن. به نظرم اگر بشه که این دو تا از هم تاثیر بگیرن خیلی میتونه تاثیر مثبت برای کسایی بشه که میخوان خارج درس بخونن! من که خودم راه اپلای رو کاتالیزوری برای حل مسایل امروزم میدونم چون با شرایط صنعت و دانشگاه امروز به این زودیا نمیشه کاری از پیش برد.
بعضی کامنت های دوستان، خصوصا اونهایی که ازدواج رو سنگ راه اپلای میدونن، نشون از گرایشات غیرمذهبی شون هست
چی میشه گفت واقعا... همه چیز که خارج رفتن نیست، ...
من خیلیارو دیدم که این مسیر رو با هم رفتن. حالا جالبه وجه تمایز هر دو اینا معلوم نبودن نتیجست. یعنی هرچی هم که تلاش کنی لزوما نتیجه دلخواه حاصل نمیشه. طبق تجربه خودم بعضی از دانشگاه های کانادا اتفاقا امتیازای خاصی برای افراد با خانواده در نظر میگیرن مثل واترلو که در سایتش مبسوط نوشته اینارو.
کلی نمیشه جواب داد; هر فردی باید اول تکلیفش رو با خودش مشخص کنه به شکلی که زیاد بالا پایین نداشته باشه و بعد تصمیم بگیره و بیست سال دیگه که به امروزش فکر میکنه پشیمون نشه.
چند تا از اشنا های من ازدواج کردن بعد اپلای کردن ; یه تعداد هم ازدواج که کردن شرایط طوری شد که نتونستن برن و قید اپلای رو زد
به نظر من این که یه دانشجو حالا تو ایران یا خارج از کشور بخواد دست به چنین کاری بزنه اشتباهه چون هنوز تو گیرودار تحصیل و محیط جدیده و حتی مکان مشخصی نداره و سختی های مهاجرت هم بهش اظافه کنید البته این نظر منه
به نظرم توصیه ام به برادرای عزیز اینه که آینده ی خوبی که در انتظارتونه رو درگیر این مسایل زودگذر نکنید; ازدواج یه وسیله برای رسیدن به هدفه; خود ازدواج هدف نیست!! اگر این وسیله شما رو از رسیدن به اهدافتون دور میکنه لزومی نداره انجامش بدید ; بازم این بستگی به طرز فکر افراد داره!
ازدواج یعنی دو برابر شدن مشکل! قبل از اپلای! به خودت ویزا بدن به همسرت نه! هزینه ها! شانس کمتر ایجاد رابطه با افراد بومی همون کشور به علت حساسیت های همسر ها . کمتر داخل گروههای دوستی مجردی رفتن و دوستان تازه پیدا کردن . کلا ازدواج قبل از اپلای فکر خوبی نیست.
سلام. آیا متاهل بودن و نیز سابقه کار، تاثیر مثبت در روند پذیرش میذاره یا منفی؟ یعنی کسی که متاهله و سابقه کار داره و 30 سالشه، اون راحت تر میتونه پذیرش بگیره یا کسی که ارشد رو تموم کرده و مجرده و 25 سالشه و سابقه کار نداره؟ (هردو از نظر مقاله و معدل و زبان و... هم سطح باشن فقط تفاوت تاهل و سابقه کارشونه)
اره اتفاقا منم هدفم اینه بعده ارشد، یعنی سال بعد برم سربازی و بعد 3 سال کار کنم و بعد در 30 سالگی پذیرش بگیرم. منتهی میخوام دو نفری بریم و مجرد نمیخوام بمونم. چون بخوام اینکارو بکنم باید تا 36 سالگی اینا مجرد بمونم. پیدا کردن یه همراه که مثل خودم باشه و اونم هدفش تقریبا مشابه من باشه خیلی سخته اونم در این کشور که هیچکس تو باغ نیست، واقعا سخته، اینجا اگه موقعیتی جور میشد برای آشنایی اینگونه افراد خیلی خوب میشد.
سلام، به نظر من تاپیک میتونه موضوغ جالبی باشه ولی نه برای راهنمایی کردن افراد بلکه برای گذاشتن نظزات و تجربیات. این موضوع انقدر شخصی هست و انقدر پارامترهای مختلف درگیرش هستن که اصلا بررسی آنها میتونه کلی زمان بگیره و اینکه اون پارامترهای زیاد از فرد به فرد تغییرات کوچک تا خیلی بزرگ میکنه. یکی دو نمونه از این پارامترها رو با مثال خدمتتون عرض میکنم شاید جالب باشه براتون، برای من که خیلی جالب بود.
حدود 12 سال پیش که وارد دوره لیسانس در یکی از دانشگاههای سرارسری تهران شدم یه دختری بود از بچه های دانشگاه که از همون اول با هم دیگه رابطه گرمی پیدا کردیم ولی من میدونستم که ایشون دنبال دوستی نیست و هدفش ازدواج هست. من چون از سن 15 سالگی قصدم به رفتن آمریکا بود همیشه احساس میکردم مثل خیلی از دوستان که این امر مانع رفتن میتونه بشه به دلایل مختلف و نسبت به اون زمان، به همین دلیل دیگه رابطه خودم رو با ایشون نذاشتم از یک حدی جلوتر بره و به مرور زمان این رابطه قطع شد. یکی از دانشجوهای 2 سال بالاتر ما استاد حل تمرین درس برنامه نویسی کامپیوتر ما شد و کم کم این آقا و اون خانوم رابطشون با هم گرم شد و تا انتهای دوره لیسانس این دو نفر رابطشون با هم ادامه پیدا کرد. بعد از لیسانس هم هر دو آزمون ارشد دادن و توی یک دانشگاه گذشت تا اینکه بعد از مدتها بی خبری فهمیدم که این دوستان با هم ازدواج کردن در همون حین ارشد. در یکی از جشنهای Reunion اصطلاحا دانشگاه چندسال بعد دیدمشون و باهاشون که صحبت میکردم دو نفری از قصدشون برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا در آمریکا صحبت میکردن و آقا میگفت که خانومش بیشتر از خودش اصرار داره. من دوباره از این دوستان خبر نداشتم تا اینکه توی فیسبوک دیدم که عکس پروفایلشون و هم مشخصاتشون عوش شده و هر دو از دانشگاه اوهایو اگر اشتباه نکنم فاند گرفته بودن و با هم زندگی میکردن و میدونم که بعد از دکترا هم در همون آمریکا هر دو مشغول بکار شدن و زندگی خیلی خوبی دارن و حداقل بنا بر حرف خودشون بسیار راضی بودن و خلاصه تا الان Living happily ever after.
از طرف دیگه من بعد از اون خانم فرض کنید Y با یک خانم دیگه ای فرض کنید خانم X دوست شدم که از لحاظ مبانی فکری بسیار لیبرال تر از خانم Y بودند و اصلا قصدشون فقط دوستی بود. ایشون هم بلافاصله بعد از اتمام تحصیل در ایران برای کانادا اقدام کردند و رفتند و خوب قطعا رابطه ما هم تمام شد. و همون دانشگاهی هم رفتند که خیلی از بچه های دانشگاه ما هم اونجا رفته بودند. اونجا هم دوباره با یکی دیگه از بچه های ما دوست شدن و بهم خورد و بعد که برای گردهمایی برگشته بودن ایران باهاش صحبت میکردم یکجورایی مینالید که با اینکه ایشون جزو لیبرال های ایران محسوب میشدن ولی باز اختلاف فرهنگی از دوست شدن ایشون ممانعت بعمل میاره چون همدیگه رو نمیفهمیدن و الان که دیگه سن مناسب ازدواج هست و تحصیلات آکادمیک بالا داره هنوز نتونسته بود یار غار خودش رو پیدا بکنه و احساس نگرانی میکرد که دیگه خیلی طول نکشه این فرایند و خواستگارانی هم از داخل مرزهای میهن اسلامی خودمون داشتن که خوب به دلیل پایین ترین بودن سواد آکادمیکشون رد کرده بودن.
این دو مثال فکر میکنم جال باشه چون دو نفر از یک دانشگاه و یک دانشکده و یک رشته و از اتفاق شاگرد اول و دوم رشته ما بودن. فقط خانم X لیبرالتر بود و همینطور زودتر رفت و خانم Y با فاصله یک دو سال بعد و دو رویکرد کاملا متفاوت از زندگی رو تجربه کردن. این بعنوان مثال اول داشته باشین.
از همون دانشگاه بنده از میان پسران هم حداقل 15 نفر برای ادامه تحصیل بلافاصله بعد از لیسانس از ایران رفتند. سرنوشت دوتاشون رو که من باهاشون بیشتر دوست بودم رو خدمتتون عرض میکنم.
یکی از این دوستان فرظ کنید آقای X بلافاصله بعد از اتمام تحصیل بار و بست و رفت کانادا. اونجا یک ارشد گرفت و همینطور یک PR کانادا رو هم بدست آورد و دوباره چند سال بعد که ایشون رو دوباره دیدم خیلی از زندگیش راضی بود و کلی از اینکه چقدر خوشحال که قبل از رفتنش ازدواج نکرده و رفته صحبت میکرد. دلایلش هم خیلی جالب بود مثلا می گفت خیلی از دخترهایی که در ایران لیبرال محسوب میشن وقتی میان اونور به نسبت فرهنگ انور جزو conservative ها به شمار میان و اینرسی لختیشون هم به نسبت برای حرکت به سمت لیبرالیسم غربی زیاد که البته استثنا هم قطعا داره. ولی از اون طرف پسرها خیلی راحتتر انطباق پیدا میکنن که البته هرچند باز هم آخرش به نسبت لیبرالهای اونور کانسرواتیو محسوب میشن ولی خوب خیلی ملایمتر. می گفت این قضیه حتا اونجا باعث طلاق یک زوجی که از ایران اومده بودند هم شده البته لازم بگم منظورش لزوما بحث خیانت نبود و خیلی کلی به قضایا نگاه میکرد و البته باز هم دید خودش بود و نمیشه گفت درسته یا غلط.
از طرف دیگه آقای Y قرار داشت که به شهر ایرانیهای خارج از ایران یعنی LA برای ادامه تحصیل در دانشگاه USC رفته بود و با یک خانوم ایرانی متولد اونجا آشنا شده و خیلی زود بعد از رفتن ازدواج کرده بود در جا هم خود اون خانوم و هم پدر خانوم آدمهای خیلی باحالی بودند و همینطور از لحاظ مادی بسیار تأمین. الان بعد از چند سال میدونم بسیار راضی و خوشحال درسش رو هم در مقطه دکترا به پایان رسونده و همینطور سیتیزن آمریکا هم شده و یک کار خوب در یک شرکت خوب داره.
با اینکه من هنوز روی نظر اولیه خودم که در ارتباط با خانم Y داشتم بعد از حدود 12 سال هستم ولی این مطلب در مورد 4 نفر از دوستان من که به مدت 4-5 سال با هم بزرگ شدیم بنحوی انقدر متفاوت بوده که میشه گفت همونطور که برای هر انسانی راهی برای رسیدن خداست، به همون تعداد هم راهی برای زندگی وجود داره. فقط نکته خیلی مهمی که من در این اندک زمان عمرم خیلی شدید حسش کردم در این جمله زیر اومده و من سالهاست که دارم سعی میکنم بر اسا این کد زندگی کنم، هر چند خیلی سخته و در ظاهر متناقض ولی دوستانی که تجربیاتشون به دلیل سن و یا شرایط زندگی بیشتر فکر میکنم مثل من خیلی با این جمله ارتباط برقرار کنن.
هر روز صبح که از خواب پا میشی طوری زندگی کن که انگار روز آخر عمرته، و هر شب که میخوای بخوابی طوری برنامه ریزی کن که انگار در ابتدای جوانی قرارداری.
به نظر من ازدواج باعث میشه در جا بزنی! یه مانع توی اپلای به حساب میاد! وابستگی ایجاد میکنه و باعث میشه یه مانعی به وجود بیاد که به هدفت نرسی یا خیلی دیر برسی! کسی که هدفش اپلایه، یه راه خیلی سخت و دشوار پیش رو دارا، که اگه تمرکز نکنه و تلاش نکنه، به اونجایی که باید برسه و توی ذهنش هست، نمیرسه! ازدواج مشکلات رو چند برابر میکنه! اینکه یکی بتونه بره و یکی نتونه! بعدش چی میشه؟! عشق خیلی فراتر از این حرفا ست!
علاقه مندی ها (Bookmarks)