صفحه 36 از 59 نخستنخست ... 262728293031323334353637383940414243444546 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 351 تا 360 , از مجموع 582

موضوع: مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

  1. #351
    ApplyAbroad Hero minoo.shahriar آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    رشته و دانشگاه
    Master of Business
    ارسال‌ها
    1,080

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط STAR_SETARE نمایش پست ها
    با سلام
    من و همسرم به راحتی میتوانیم به استرالیا مهاجرت کنم اما همسرم به خاطر من دیگر حرفش را هم نمیزند ، چون من تک فرزندم و والدینم سالخورده اند و مطمئنم تا چند سال آینده از لحاظ مراقبت به من نیاز دارند و اگر مادرم بفهمد که ما میخواهیم برویم مخالفت و گریه زاری میکند و شاید افسرده شود و بگوید بدون من دق میکند ولی پدرم موافقت میکند. آیا راهی هست که مادرم را راضی کنم که آنها هم مهاجرت کنند؟ البته با سن بالایی که دارند برایشان خیلی سخت است و من خودم همه کارهایشان را به عهده میگیرم
    راضی کردن مادرتون که با شماست. و احتمالا اگر قلقی هم داشته باشه شما بهتر از هرکسی میدونید.
    اما از نظر مهاجرتی، به نظرم به دلیل سن و احتمالا مزایایی که دولت باید براشون اضافه در نظر بگیره و احتمال بیماری ها و مراقبت هایی که رخ خواهد داد، بعید هست. مگر اینکه شما تشریف ببرید و اونجا وضع خوبی داشته باشید و از اون طرف درخواست بدید و بگید که هر نیاز مالیشون رو شما به عهده میگیرید.
    البته من دربارۀ استرالیا خیلی کم اطلاع دارم. دوستان با اطلاعات بیشتر حتما راهنمایی خواهند کرد.
    Never Stop Dreaming Of A Better Tomorrow


  2. #352
    Member
    تاریخ عضویت
    Sep 2009
    رشته و دانشگاه
    Industrial Engineering - PhD of Mechatronic Systems Engineering
    ارسال‌ها
    244

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Context نمایش پست ها
    میشه اونجایی رو که بلد کردم، کمی توضیح بدبد ؟
    من تو سن کم تجربه ی جدایی رو داشتم، حتی ذره ای دلتنگی، نه خانواده و نه ایران، نداشتم. همه میگفتن عجیبه... همه میگفتن عوض میشی... این حرفیه که دقیقا شما دارید میزنید.... من نمیخوام عوض شم... قصد ندارم اینجا زندگی کنم... پس بهتره که عوض نشم... شما چطور عوض شدید ؟
    منم از ۱۸ سالگی دور بودم و اون موقع ها اصلا مسخره میکردم کسانی که از دلتنگی مثلا اشکشون در میومد توی خوابگاه.
    تا خود زمانیکه اومدنی شدم هم باز هیچ وقت توی اون هشت سالی که همه اش این شهر و اون شهر بودم دلم تنگ نشد و به قول دوستمون فقط سلامتیشون و هر از گاهی شنیدن صداشون برام کافی بود.


    اما آدم وقتی بزرگتر میشه چیزا رو از زوایای دیگه ای هم میتونه ببینه.
    اولایی که اومده بودم اینجا با خودم همه ش میگفتم من حتی یه بار صریح از پدر و مادرم نپرسیدم که آیا راضی هستین که من دارم میرم؟ هر کاری خواستم کردم و اونا هم همه ش پیشرفتم رو خواستن و هیچ موقع کسی مانعی سر راهم نذاشت. ولی آیا از ته دلشون اصلا خبر دارم؟
    اگرچه که سه بار در این پنج سال از نزدیک هم دیدم خانواده ام رو دوباره, اگرچه که به هیچ عنوان نه تنها از اومدنم پشیمون نیستم و بلکه خیلی هم به نظرم تصمیم خوبی بوده و گرچه که دلتنگی های فلج کننده ابدا نیومدن سراغم تا حالا,اما تصویر اون روز اولی که اومدیم و اشکهای پدرم توی فرودگاه حالم رو بد میکنه بهم عذاب وجدان میده.
    و از همه چی تلخ تر این بود که در این فاصله یکی از اعضای خانوادم رو از دست دادم. این باعث شده تصور اینکه دوباره چنین اتفاقی بیفته برام شده یه فوبیا.

    قصدم از این صحبتها مردد کردن کسی نبود. اما واقعیت اینه که بعد از مرگ عزیزان آدم به این نتیجه میرسه که تنها چیزی که معادل براش وجود نداره آدمها و جونشون هست.
    امیدوارم همه عزیزانمون زنده و تندرست باشن. دوری اگه به شرط سلامتیشون باشه قابل تحمله...
    ویرایش توسط zhila594 : April 11th, 2014 در ساعت 05:36 AM

  3. #353

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط minoo.shahriar نمایش پست ها
    راضی کردن مادرتون که با شماست. و احتمالا اگر قلقی هم داشته باشه شما بهتر از هرکسی میدونید.
    اما از نظر مهاجرتی، به نظرم به دلیل سن و احتمالا مزایایی که دولت باید براشون اضافه در نظر بگیره و احتمال بیماری ها و مراقبت هایی که رخ خواهد داد، بعید هست. مگر اینکه شما تشریف ببرید و اونجا وضع خوبی داشته باشید و از اون طرف درخواست بدید و بگید که هر نیاز مالیشون رو شما به عهده میگیرید.
    البته من دربارۀ استرالیا خیلی کم اطلاع دارم. دوستان با اطلاعات بیشتر حتما راهنمایی خواهند کرد.
    برای پدر مادر تون درخواست اقامت بدید وقتی که کارای خودتون رو به راه شد از خدمات درمانی استرالیا و اینکه برای افراد سالخورده امکانات زیادی دارند خیلی چیزا شنیدم ولی حتما باید اقامت داشته باشید البته خودمم هم دارم برای استرالیا اقدام می کنم می دونم سخته بعد از عمری پدر مادرتون رو بخواید راهی کشور دیگه کنید ولی از خوبی ها ی اونجا تعریف کنید . اگر خیلی مسن نباشند که می تونند حتی بعد از گرفتن اقامت برگردن ایران لزومی نداره که حتما بری گرفتن اقامت دایم اونجا باشند
    عمری دگر بباید بعد از فراق مارا، کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری

  4. #354
    Junior Member
    تاریخ عضویت
    Aug 2013
    ارسال‌ها
    25

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط zhila594 نمایش پست ها
    منم از ۱۸ سالگی دور بودم و اون موقع ها اصلا مسخره میکردم کسانی که از دلتنگی مثلا اشکشون در میومد توی خوابگاه.
    تا خود زمانیکه اومدنی شدم هم باز هیچ وقت توی اون هشت سالی که همه اش این شهر و اون شهر بودم دلم تنگ نشد و به قول دوستمون فقط سلامتیشون و هر از گاهی شنیدن صداشون برام کافی بود.


    اما آدم وقتی بزرگتر میشه چیزا رو از زوایای دیگه ای هم میتونه ببینه.
    اولایی که اومده بودم اینجا با خودم همه ش میگفتم من حتی یه بار صریح از پدر و مادرم نپرسیدم که آیا راضی هستین که من دارم میرم؟ هر کاری خواستم کردم و اونا هم همه ش پیشرفتم رو خواستن و هیچ موقع کسی مانعی سر راهم نذاشت. ولی آیا از ته دلشون اصلا خبر دارم؟
    اگرچه که سه بار در این پنج سال از نزدیک هم دیدم خانواده ام رو دوباره, اگرچه که به هیچ عنوان نه تنها از اومدنم پشیمون نیستم و بلکه خیلی هم به نظرم تصمیم خوبی بوده و گرچه که دلتنگی های فلج کننده ابدا نیومدن سراغم تا حالا,اما تصویر اون روز اولی که اومدیم و اشکهای پدرم توی فرودگاه حالم رو بد میکنه بهم عذاب وجدان میده.
    و از همه چی تلخ تر این بود که در این فاصله یکی از اعضای خانوادم رو از دست دادم. این باعث شده تصور اینکه دوباره چنین اتفاقی بیفته برام شده یه فوبیا.

    قصدم از این صحبتها مردد کردن کسی نبود. اما واقعیت اینه که بعد از مرگ عزیزان آدم به این نتیجه میرسه که تنها چیزی که معادل براش وجود نداره آدمها و جونشون هست.
    امیدوارم همه عزیزانمون زنده و تندرست باشن. دوری اگه به شرط سلامتیشون باشه قابل تحمله...
    با سلام
    من یک خانمم و رشتم مهندسی صنایع و متاهل.برای دکتری میخوام برای آمریکا اپلای کنم. شرایطمم خوبه و درحال حاضر خودمو برای آزمونهای زبان آماده میکنم.
    اما با خوندن پست شما در خصوص دلتنگی و دوری از خانواده مردد شدم واقعا!خانواده منم همیشه دوست دارند من پیشرفت کنم و خودشون ازم میخواهند که برای ادامه تحصیل به آمریکا برم!اما منم واقعا نمیدونم از ته دلشون میگن اینو یا نه؟!
    این سوال تو ذهنم بود تا اینکه پست شما رو دیدم و تو تصمیم برای رفتن مردد شدم؟! میترسم در زمان دوری از خانواده ام کسی رو خدای نکرده از دست بدم و بعد یک عمر حسرت بخورم...
    از طرفی میگم دیگه یک همچین فرصتی برای پیشرفت برام پیش نخواهد اومد و شاید اگه ایران بمونم حسرت بخورم که چرا خودمو درگیر این مسائل عاطفی کردم...
    میشه بگید اگر زمان به عقب برمیگشت و جای من بودید چکار میکردید؟
    ممنون از وقتی که میذارید

  5. #355
    ApplyAbroad Veteran
    arash-iran آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Apr 2008
    رشته و دانشگاه
    Physics
    ارسال‌ها
    1,140

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط ManHatan نمایش پست ها
    با سلام
    من یک خانمم و رشتم مهندسی صنایع و متاهل.برای دکتری میخوام برای آمریکا اپلای کنم. شرایطمم خوبه و درحال حاضر خودمو برای آزمونهای زبان آماده میکنم.
    اما با خوندن پست شما در خصوص دلتنگی و دوری از خانواده مردد شدم واقعا!خانواده منم همیشه دوست دارند من پیشرفت کنم و خودشون ازم میخواهند که برای ادامه تحصیل به آمریکا برم!اما منم واقعا نمیدونم از ته دلشون میگن اینو یا نه؟!
    این سوال تو ذهنم بود تا اینکه پست شما رو دیدم و تو تصمیم برای رفتن مردد شدم؟! میترسم در زمان دوری از خانواده ام کسی رو خدای نکرده از دست بدم و بعد یک عمر حسرت بخورم...
    از طرفی میگم دیگه یک همچین فرصتی برای پیشرفت برام پیش نخواهد اومد و شاید اگه ایران بمونم حسرت بخورم که چرا خودمو درگیر این مسائل عاطفی کردم...
    میشه بگید اگر زمان به عقب برمیگشت و جای من بودید چکار میکردید؟
    ممنون از وقتی که میذارید
    ببینین، من اینجا نمی خوام جو افسردگی و اینا بدم، ولی واقعیت اینه که زندگی چیزی جز همین دویدن ها، نوستالژی ها، و از دست دادن ها نیست... این رو اکثر ما هنوز به عنوان یک واقعیت قبول نکردیم؛ زندگی در همین حد غیر رمانتیکه! خوشی ها خیلی زود میگذرن، ولی غم های عمیق تا آخر با شما می مونن. فرقی نمیکنه کجای دنیا باشی، اتفاقات ناگوار پیش میان و اون غم ها رو به دلت میگذارن... اگر این رو به عنوان واقعیت زندگی قبول کنی خیلی راحت تر میتونی با خیلی از مسائل این ور کنار بیای.
    از ژرف ترین گودال ها، بلندترین ارتفاعات قله ها بر می خیزد....

  6. #356

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط arash-iran نمایش پست ها
    ببینین، من اینجا نمی خوام جو افسردگی و اینا بدم، ولی واقعیت اینه که زندگی چیزی جز همین دویدن ها، نوستالژی ها، و از دست دادن ها نیست... این رو اکثر ما هنوز به عنوان یک واقعیت قبول نکردیم؛ زندگی در همین حد غیر رمانتیکه! خوشی ها خیلی زود میگذرن، ولی غم های عمیق تا آخر با شما می مونن. فرقی نمیکنه کجای دنیا باشی، اتفاقات ناگوار پیش میان و اون غم ها رو به دلت میگذارن... اگر این رو به عنوان واقعیت زندگی قبول کنی خیلی راحت تر میتونی با خیلی از مسائل این ور کنار بیای.
    سلام
    منم با حرف جناب آرش موافقم. متاسفانه من ده روز بعد از رسیدن به اینجا یکی از عزیزانم رو از دست دادم. اون ایده آلی که ما دنبالشیم تو این دنیا اصلا وجود خارجی نداره. فقط باید رو به جلو رفت و زد تو دل حادثه و""" توکل به خدا""" کرد. هر آنچه که تو مسیر زندگی پیش میاد در جهت رشد و تعالی آدمه، آینده در گرو دید و بینش آدم به زندگی و اتفاقات پیرامونیشه. در انتها به قول علامه طباطبایی:

    به اندوه آینده خود را مباز
    که آینده خوابیست چون پارها
    آزمودم عقل دوراندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را

    مولانا

  7. #357

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    من بعد از یک ترم اونجا موندن چون بعد از دیدن سختی های دوری و اینکه فقط می تونستم سالی یکبار خانواده رو ببینم با اون روند، واقعا فکر نمی کردم بخوام اونجا واسه زندگی بمونم برگشتم وطن. راستش به خودم گفتم واسه اینکه بخوام تو ایران کار کنم شاید نیازی به دکترا از خارج از کشور نداشته باشم. با اومدنم به ایران و تلاش واسه ادامه تحصیل همینجا باز یه حسی بهم می گفت باید برگردی و تمومش کنی و نتونستم باز برم تو دانشگاههای ایران، الان هرچند که واسم خیلی سخته و خیلی ترس دارم از اینکه باز نتونم دووم بیارم ، دارم کارامو می کنم برم. ولی هنوزز مرددم.... واقعا کدومش درسته ؟؟؟

  8. #358
    ApplyAbroad Hero ehsan1983 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    رشته و دانشگاه
    Génie des Matériaux-Université du Québec(Material Eng. Msc)
    ارسال‌ها
    1,739

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط hellop نمایش پست ها
    من بعد از یک ترم اونجا موندن چون بعد از دیدن سختی های دوری و اینکه فقط می تونستم سالی یکبار خانواده رو ببینم با اون روند، واقعا فکر نمی کردم بخوام اونجا واسه زندگی بمونم برگشتم وطن. راستش به خودم گفتم واسه اینکه بخوام تو ایران کار کنم شاید نیازی به دکترا از خارج از کشور نداشته باشم. با اومدنم به ایران و تلاش واسه ادامه تحصیل همینجا باز یه حسی بهم می گفت باید برگردی و تمومش کنی و نتونستم باز برم تو دانشگاههای ایران، الان هرچند که واسم خیلی سخته و خیلی ترس دارم از اینکه باز نتونم دووم بیارم ، دارم کارامو می کنم برم. ولی هنوزز مرددم.... واقعا کدومش درسته ؟؟؟
    همیشه باید برای اهداف مهم زندگی هزینه زیادی پرداخت کرد....من بودم می رفتم......وقتی اینجا جای پیشرفت تو نیست پس پرواز کن
    کربلایم آرزوست...

  9. #359

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط hellop نمایش پست ها
    من بعد از یک ترم اونجا موندن چون بعد از دیدن سختی های دوری و اینکه فقط می تونستم سالی یکبار خانواده رو ببینم با اون روند، واقعا فکر نمی کردم بخوام اونجا واسه زندگی بمونم برگشتم وطن. راستش به خودم گفتم واسه اینکه بخوام تو ایران کار کنم شاید نیازی به دکترا از خارج از کشور نداشته باشم. با اومدنم به ایران و تلاش واسه ادامه تحصیل همینجا باز یه حسی بهم می گفت باید برگردی و تمومش کنی و نتونستم باز برم تو دانشگاههای ایران، الان هرچند که واسم خیلی سخته و خیلی ترس دارم از اینکه باز نتونم دووم بیارم ، دارم کارامو می کنم برم. ولی هنوزز مرددم.... واقعا کدومش درسته ؟؟؟
    دوست عزیز شما این بار با اگاهی بیشتر و علم به مشکلات عاطفی اونطرف که یقینا گریز ناپذیره اقدام خواهید کرد مطمئنا قبل از رفتن امادگی روحی بیشتری در خود ایجاد کرده این دفعه قوی تر برخورد خواهید کرد . اگه احساست میگه برو پس همین کارو انجام بده و نترس . اگه اونجا به اهدافت برسی زندگی خواهی داشت با رضایت بیشتر و اونوقت هم عزیزانت خوشحال تر خواهند بود و هم خودت می تونی زمانهایی که به ایران میای اوقات خوش تری باهاشون داشته باشی امیدوارم هر جا هستی موفق و سر بلند باشی

  10. #360

    پیش فرض پاسخ : مشکلی بنام دلتنگی و راه حل،اصلا راه حلی داره؟

    خوش به حال شما که والدینتون(حداقل به ظاهر) موافقن و مخالفتی با رفتنتون نمیکنن
    پدر من که هرکاری میکنه که من نرم (از استخدام رسمی دولتی تا خریدن خونه واسم!!) فکر کنم همین روزا بره یک زنم واسم بگیره بلکه پامو گیر کنه اینجا
    واقعا نمیدونم چکار باید بکنم!
    از بدبختی های مملکت من این است که به ورودی ها توجه میکنند نه خروجی ها. گیریم نفر اول المپیاد ، گیریم نفر اول کنکور ، گیریم شاگرد اول دانشگاه ، گیریم .....نتیجه اش چه بود؟ چرا کسی از نتیجه ها سوال نمیکند ، سوال است برای من!

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •