اگه زمان به عقب برمی گشت کلاس زبانمو به خاطر کنکور ول نمی کردم و تا حالا کلی جلو بودم
اگه زمان به عقب برمی گشت کلاس زبانمو به خاطر کنکور ول نمی کردم و تا حالا کلی جلو بودم
Whether you think you can or you can't, either you are right. Henry Ford 1863-1947
اگه لپ تاپمو هم میداشتم، میدونستم کجا سرمایه گذاری کنم و چطور پول در آرم.
زبان فرانسه رو خیلی زودتر از اینا شروع میکردم.
برای کنکور طوری میخوندم که دانشگاه بهتری قبول شم، و معدل بهتری کسب کنم.
نمیرفتم PHP, CAD, Linux, Network, A Plus, Wushu, Melting, HSE که هیچ ربطی بهم و به رشته ام ندارند وقتمو بذارم. فقط تو دوره های مرتبط با زشته ام کار میکردم...
Filière : 6 pts– Française (5,5) – marié – pas d’enfant
NDQ : 2011 mai 13 – CSQ : 2013 oct. 16 – NDF : 2014 jan. 14 – En cours : 2014 fév. 19 – Médical : 2014 fév. 20 –Médicaux reçus : 2014 mar. 5 – Décision prise : 2014 mar. 22 –Visa : 2014 mar. 25
همیشه افسوس خوردم از اینکه هیچوقت تو زندگیم کسی نبوده که مطلع و دلسوز باشه و راهنماییم کنه. نه یه خواهر... نه برادر... همیشه هر کاری کردم تنهایی تصمیم گرفتم و عملی کردم و بیشتر اشتباه کردم تا یه کار درست و مثبت.
همیشه افسوس خوردم از اینکه خیلی از وقتمو برای کارای بی ارزش تو دوران دانشجوییم طلف کردم و درست حسابی درس نخوندم.
همیشه افسوس می خورم از اینکه جوونایی رو میبینم که آگاهانه یا از روی نادونی راه چند سال پیش منو پیش گرفتن و نمیدونن این حس بد پشیمونی از کارهای نکرده و عمر به باد رفته، مثل سنگیه که تو سرت می خوره و راه برگشتیم نیست.
گویی این طبیعت تکراری ماست که همیشه کمتر از اون چیزی که میتونیم بذاریم و افسوس بخوریم و افسوس بخوریم و افسوس.
اگه می شد زمان رو به عقب برگردونم, لیسانس رو اینجا نمی خوندم و بعد گرفتن دیپلمم می رفتم .خیلی از این بابت ناراحتم که چند سال رو همین جوری از دست دادم.به رشته ی که علاقه داشتم می رفتم دنبالش.وقتی یاد می اوفته پشت سد کنکور چه روزای کشیدم کلی ناراحت می شم.
تاپیک خوبیه , اما دیگه گذشته ها گذشته.بهتر به بعدش فکر کنیم تا 10 سال بعد از امروزمون پشیمون نباشیم.
به امید موفقیت همه
اگر زمان به عقب برگردد...
فقط کمی آرامش رو به خودم هدیه میدادم با یک نفس عمییق و لبخند صبحگاهی.
من و امثال من در یک کشور انقلاب کرده ی جنگ زده ی جهان سومی بیش از این نمیتوانستیم زحمت بکشیم و نمی توانستیم موفق تر باشیم حتی اگر به قول برخی از دوستان (پستهای پیشین در این تاپیک) کمی زودتر خواندن زبان فرانسه، تجربه ی شغلی، نوشتن مقاله، رفتن یا نرفتن به سربازی یا هر چیز دیگری رو آغاز میکردیم.
پس فقط میتوانم کمی (فقط کمی) به خودم آرامش و رضایت رو هدیه بدهم تا بتوانم ادامه دهم.
پس از سی سال عمر و هزار نوع فراز و نشیب دلم میخواهد به دوستانم و به همه ی اعضای این انجمن یک خسته نباشید گرم بگویم که با تمام مشقات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و خانوادگی در حال مبارزه و البته پیشرفت هستند.
ارادت.
از دوره دبیرستان یا شروع دانشگاه دنبال مدرک زبانم میرفتم ، نه سال آخر که همه کارامو مجبور باشم با هم انجام بدم
از اینکه یک سال ، اپلای رو از دست دادم اصلا ناراحت نیستم ، چون تجربه های خوبی به دست اوردم
در ضمن اگه زودتر این فروم رو میشناختم ، هیچوقت این اشتباها رو مرتکب نمیشدم
هرچه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را
سال 85 کنکور ترکیه شرکت کرده بودم از بخت بد بود یا خوب نمی دونم نتایج دانشگاه که اومد دیدیم شهر خودم و دانشگاه سراسری قبول شدم خانواده گفت غربت چیه ول کن همینجا درس بخون ما هم حرف گوش کردیم و اینجا خوندیم و 5سال از عمر و ثانیه هایی که نمیشه برگردوندرو اینجا سپری کردیم حالا که دارم واسه اروپا اپلای میکنم با خودم میگم بهتر شد که ترکیه نرفتم الان دارم به بهتر از اونجا میرم ولی عمیقتر که فکر میکنم می فهمم این حرفم مرهمی هست واسه گذشت این سالها چون اگه 5سال پیش بود و زمان برمی گشت عقب حتما می رفتم ترکیه.
البته انسان که سنش میره بالاتر و با تجربه تر میشه می فهمه چی به سرش اومده.
ولی دوستان اگه هدفی که ازرفتن به خارج اینه که برین و برنگردین بهتر هست از لیسانس برین.
اول از همه اون اسلم دانک لعنتی رو نمیزدم که رباط و مینیسک پام پاره شه که حالا بعد گذشت چهار سال از اون موقع هنوز هم مشکل داشته باشم...شاید باور نکنین ولی من آرزوم اینه که بتونم یه روز بدوم...البته تنبلی خودم هم هست که هنوز درست نشده ولی...
اما بحث اصلی...
من تا همین چند وقت پیش اصلا نمیدونستم واسه چی اومدم دانشگاه...اصلا واسه چی زنده ام!
من هیچ علاقه ای به مهندسی نداشتم و ندارم...بهتر بگم واسم اصلا مهم نیس که الان چی میخونم...شاید اگه زمان انتخاب رشته به جای دو تا رفیقام که مخم رو زدن من رو بردن ساخت،یه نفر دیگه باهام حرف میزد که مثلا عمران خوبه میرفتم عمران...اصلا نمیدونستم آینده ی این رشته ها چیه...دلیل اصلی که جریان زندگیم من رو به سمت مهندسی آورد این بود که تو این سمپاد لعنتی رفتم اونم از بچگی...ما که حالیمون نبود فکر میکردیم توش چه خبر باشه...رفتیم توش به خاطر حرف مردُم هم نمیشد در بیایم...البته من که حرف مردُم حالیم نبود...بزرگتر ها میگفتن که زشته یکی رفته توش بیاد بیرون منم میگفتم چشم تو این خراب شده میمونم...
خلاصه اگه بر میگشتم عقب یه هدفی تو زندگی برای خودم مشخص میکردم که برم دنبالش...شاید اگه هدف داشتم به جای دانشگاه سراسری شهرستان،الان تهران بودم...اصلا اون موقع رو بیخیال...به جای معدل خیلی داغون الان یه معدل خوب داشتم حداقل انقدر نگران معدلم نبودم...ولی چه میشه کرد گذشته ها گذشته...الان رو بچسبیم که آینده رو بتونیم درست بسازیم...
تا شقایق هست زندگی باید کرد...
از دوستایی که الان در امریکا و .. برای تحصیل به سر می برند خواهشمندم بیشتر از این از تجربیات شخصی شون بگن .
اینکه به اسم دانشگاه اهمیت می دادند یا به شهر واقع شده در اون یکی از مسائلی هست که ذهن منرو درگیر کرده . کسی در این مورد تجربه ای داره ؟
اگربه22سال پیش برگردم قدرفرصت درس خوندن تو مدرسه تیزهوشان رو می دونم و اون رو مفت از دست نمی دم.
اگر به 18 سال پیش برگردم حتما رشته ریاضی فیزیک رو بجای علوم تجربی انتخاب می کنم و به حرف رفقا گوش نمی دم.
اگربه 15 سال پیش برگردم حتما اون کلاس زبان عالی رو که شروع کردم وسط کار ول نمی کنم.
اگر به 13 سال پیش برگردم حرف پدرم رو گوش نمی کنم وحتما دنبال علاقه ام میرم و رشته فیزیک شبانه رو با کاردانی کامپیوتر دانشگاه آزاد عوض نمی کنم.
اگربه 9 سال پیش برگردم دنبال شغلی که الان دارم نمیرم و همون کاری رو که دوست دارم ولی حقوق و جایگاه اجتماعیش پائین تره ادامه میدم.
اگر به 2 سال پیش برگردم بجای اینکه برم کارشناسی ناپیوسته معماری بخوانم حتما دوباره کنکور میدم برای رشته فیزیک
.
.
.
و حالا برگشتم به 2سال پیش
میخوام از دانشگاه آزاد که تاحالا کلی پول از سهم زن و بچه ام را تو حلقش ریختم انصراف بدم
کتاب دیفرانسیل و انتگرال جرج توماس و فیزیک هالیدی را که 15 سال پیش موقعی که دیپلم رشته تجربی بودم خریدم ، بدجوری تو کتابخانه جلوی چشمم رژه میروند.
امسال دوباره کنکور میدم. تو 34 سالگی. فقط هم برای فیزیک. مهم نیست کجا. پیام نور دورغوزآباد یا تهران و شریف...
مهم اینه که آدم بره دنبال عشق و علاقه اش .
استیو جابز راه را نشان داده:
"یادتان نرود شما باید به یك چیز ایمان داشته باشید، به شجاعت تان، به سرنوشت تان، زندگی تان یا هر چیز دیگری. این چیزی است كه هیچ وقت مرا نا امید نكرد و خیلی تغییرات در زندگی من بوجود آورد.. یادتان نرود زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی كردن به جای زندگی بقیه هدر ندهید.هیچ وقت در دام غم و غصه نیافتید، هیچ وقت نگذارید كه هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش كند و از همه مهمتر اینكه شجاعت این را داشته باشید كه از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی كنید."
و منبعد حتما از هر لحظه زندگی در کنار خانواده ام و فرصتهائی که دراختیار دارم لذت و استفاده بیشتری خواهم برد. حتی با این شغل مزخرف که هر لحظه اش برایم عذاب بزرگی است.
خداحافظ اپلای ابرود و همه اپلیکنتهائی که می خواهند دنبال علاقه و دلشان تا آن سر دنیا بروند
بدرود و
موفق باشید
ویرایش توسط adelarch : November 18th, 2011 در ساعت 05:27 PM
علاقه مندی ها (Bookmarks)