شدیدا با این صحبت موافقم. ببین دوست عزیز باید به خودت و برنامه هات و آینده ات نگاه کنی.دو سال پیش من به دوستام می گفتم"دو سال دیگه تو این مملکت نون نمی شه خورد" ، همه شون به من می خندیدند ولی الان منو تحسین می کنن. حالا می خوام بهت بگم، زندگی خیلی پیچیده تر، سخت تر و غیر قابل پیش بینی تر از چیزیه که حتی بتونی فکرشو بکنی. حالا خودتو با این چیزهای پیش پا افتاده درگیر نکن. شما نمی تونی آینده تو تباه کنی به خاطر دلتنگی و نارضایتی مادرت و احساسات. سعی کن راضیش کنی (با یادآوری کردن مکافات ها و مشکلاتی که در اینجا هست و هیچ اینده ای برات متصور نیست) و براش توضیح بدی. متاسفانه (البته منظورم شما و خانواده محترمتون نیست) مردم ما اطلاعات خیلی کمی از مسائل روز دنیا و چالش های پیش رو دارن و با بسیاری از چیزها احساسات رو قاطی می کنن. من اعتقادم اینه اگر کسی بتونه بره باید شب بره و تا صبح منتظر نمونه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)