همه همونطوری که خودشون میخوان فکر می کنند و برداشت می کنند. قاعدتا قصد من و شما این نیست که فکر و برداشت دیگری رو محدود کنیم. در ادامه دادن یا ندادن بحث هم همه آزاد هستیم.
***
در مورد سفسطه جزء به کل هم: 1) ما در این فروم فرصتهای شغلی برای کشاورزی رو که بررسی نمی کنیم. برای دانشگاهیان رو بیشتر بررسی می کنیم. پس بخش عمده بحث به دانشگاه بر می گرده. 2) حتی اگر این نکته هم نبود اون دو جمله در دو context گفتگوی مختلف گفته شده و به هم ربط هم داده نشده. هر کدوم از جملات هم در جای خودش درسته.
نرخ بیکاری برای مخاطبین این فروم اهمیت چندانی نداره، چون سطح مهارتشون و تخصص اغلبشون در حدیه که معمولا جزء دسته بیکاران قرار نمی گیرند. برای مخاطبین این فروم نکته مهمتر تعدد انتخابهاشون، تعدد مسیرهای شغلی موجود براشون، و تعدد فرصتهای پیشرفته. که اون هم بحثش رو کردم. (البته عامل نرخ رشد اقتصادی هم در بحث تعدد فرصتها موثره که چون فعلا کانادا و آمریکا و اروپا وضعیت کمابیش مشابه دارند، اون رو طرح نکردم).
شما اولین نفری هستین در کره زمین که می گین نرخ بیکاری برای متخصصان اهمیت چندانی نداره!
دوست عزیز شما تا حالا کسی رو ندیدن برای کارهای مختلف over-qualify باشه و در حین تخصص بالا بیکار بمونه؟
اتفاقاً دقیقا برعکسه! زمانی که نرخ بیکاری زیاد بشه، متخصصان بیشتر کارشون رو از دست می دن تا کسانی که laboring job می کنن.
مثلا زمانی که اقتصاد وضعش خرابه شرکتها دیگه نیازی نمی بینن وب سایت حرفه ای داشته باشن در نتیجه کسانی که تخصص خیلی بالایی دارن بیکار می شن
یا وقتی اوضاع اقتصاد خرابه اولین بودجه هایی که قطع میشه بودجه های تحقیقاتی و پژوهشی است.
در کل روی همه تاثیر میگذاره.
نمی تونین بگین یک نفر متخصص در شهری که نرخ بیکاری سر به فلک میکشه می تونه کار پیدا کنه، چون نمی تونه
نمونه عملیش خود بنده! که در یک شهر کوچک به سختی و با کارهای پروژه ای روزگار می گذرانم و فکر نمی کنم آدم کم تخصصی باشم.
در مورد 120 هزار دلار، باید بگم نظر من و شما اهمیت چندانی نداره، از اونجایی که قیمت رو عرضه و تقاضا تعیین می کنه و هم من و هم شما طرفدار اقتصاد آزاد هستیم و باید قیمت تعادلی(حاصل از نقطه تلاقی نمودار عرضه و تقاضا) رو قبول کنیم و در مورد ارزش ذاتی اش حرفی نزنیم. جدا این مساله که تعیین ارزش ذاتی چنین چیزی تقریبا غیر ممکن می باشد.
ولی تا جایی که الان میشه نتیجه گرفت:
قیمت اسمی اقامت کانادا 120 هزار دلار
تقاضا بیشتر از عرضه
درنتیجه احتمال افزایش قیمت بسیار منطقی است
و قطعاً ارزش ذاتی اش منفی 120 هزار نیست(قیمتی که شما عنوان کردین)
ویرایش توسط solitude : October 10th, 2010 در ساعت 12:54 PM
كلا بستگي داره شما به چه دليلي مهاجرت ميكني
بعضي واسه كلاس بعضي واسه بهشتي كه برا خودشون ساختن كه اين افراد 1 دلار هم خرج كنن اشتباه است
اما اونهايي كه تحمل شرايط فعلي محل زندگي رو ندارن احتياج به تغيير دارن شايد بيشتر از اين هم هزينه كنن
براي كساني كه تحمل ديد سنگين ساكنان جايي رو كه مهاجرت ميكنند رو ندارن كانادا بهترين جاي ممكنه هست
اما كسان ديگري هستن كه براشون مهم يك نوع امكانات خاص اون كشور
مثلا من دوستي دارم در منچستر تعريف ميكنه( اون تعريف ميكنه نميدنم اغراق هست يا نه) همسايش كه ميدونه ايراني هست اينو ميبينه تف ميكنه به زمين من اگه جاي اون باشم 1 دقيقه هم نميمونم اونجا ولي اون داره تو رشته كه ارزوشو داشت داره كار ميكنه كه شايد جايه ديگه اي نتونه
يكي ديگه هم ميشناسم كلي زحمت كشيد رفت استراليا 3 ماه دوم نياورد اومده واسه كانادا اقدام كنه معلوم نيست اونجا هم بمونه اين بابا 1 ريال هم خرج كنه نميصرفه براش از نظر من
ویرایش توسط سهیل : October 10th, 2010 در ساعت 08:57 PM
دقیقاً! در مورد این کالایی که بحث می کنیم(اقامت دایم)، و مطلوبیت مورد نظر اکثریت(شهروندی) کالای جایگزینی وجود نداره و برای همین این کالا منحصر به فرد و لوکس میشه و کالای پستی نیست. حالا اینکه برای شخص شما کالای پستی باشه بحث دیگری است، ولی قطعاً برای میلیونها نفر کالای لوکس محسوب میشه و ارزشمند.
ویرایش توسط solitude : October 10th, 2010 در ساعت 09:16 PM
من با مثال نقض گفته شما رو رد کردم، یه مثال نقض دیگه:
یه برنامه نویس دات نت یا جاوا، یا یه DBA میشه بگین احتمال از دست دادن شغلش در یک شهر عادی( نه شهری که مرکز آی تی است، مثل سیدنی) یا یه کارگر مکدونالند؟
یه شیمیدان برجسته احتمال بیکاریش در کرمان بیشتره یا یک راننده؟
شما همه چیز رو ایزوله می کنین و فقط در خاصترین شرایط در نظر می گیرین و بعدش تعمیم می دین به کل یه کشور و یا حتی قاره!
بله، در حالت خاص احتمال از دست دادن شغل یک مردم شناس برجسته که در UCLA تدریس میکنه کم است ولی نه برای همه.
حرف من اینه در حالت کلی احتمال از دست دادن شغل برای یک متخصص(زمین شناس، مردم شناس، برنامه نویس و...) در یک اقتصاد نا مساعد اگر بیشتر از یک کارگر نباشه کمتر نیست
تنها کسانی که چند حرفه بلد هستن و انعطاف پذیر هستن می تونن مشکل بیکاری رو در اقتصاد نا مساعد حل کنن
ویرایش توسط solitude : October 10th, 2010 در ساعت 09:13 PM
دوست من تئوریهای علوم اجتماعی، که تئوری ریاضی نیستند که با مثال نقض رد بشن. همه تئوریهای علوم اجتماعی در سطح فردی براشون مثال نقض هم پیدا میشه، اما در سطح Aggregated برقرار هستن.
"نرخ بالای بیکاری همه رو تحت تاثیر قرار میده، اما احتمال بیکار موندن (اثر نرخ بالای بیکاری) با افزایش تخصص و سطح مهارت کاهش پیدا می کنه." این نه گفته خاصه و نه ایزوله است و نه تعمیمی توش وجود داره و مسئله ای هست که اکثر اقتصاددانها و جامعه شناسها هم قبولش دارن. ایزوله کردن و خاص کردن (یا همون سفسطه جزء به کل) وقتی اتفاق میفته که مثال بزنیم و از مثال نتیجه فراتر از اون مثال بگیریم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)