به به، به به...چه کامیونیتی ما ایرانیها بسازیم تو کانادا!!! ظاهراً اونهایی قبل از ماها رفتن به خودشون خیلی زحمت این کار رو هم ندادن و از همون اول سیاست دوری و دوستی رو با دیگر هموطنان در پیش گرفتن، به استثنای شبهای چهارشنبه سوری هر سال!!!
دوستان دقت کردید اکثر ماها به چه علتی می خواهیم از این مملکت خارج بشیم! اصلاً یادمون مونده یا اینقدر پروسه طولانی شده که فراموش کردیم! بنده نه وکیل دارم نه با وکلای مهاجرت مشکلی دارم. قبل از اقدام برای بار دوم هم تا جایی که یادمه حداقل به 6 یا 7 تاشون سر زدم ولی دست آخر خودم پروندم رو تشکیل دادم.
بنده تو بحث امروز، هم به پستی از آرام جان رای دادم هم به پستی از لیدا خانوم، برای اینکه به نظرم هر کدوم از نقطه نظر قابل تاملی به مسئله نگاه کرده بودن.
هم از نظر سن (28)، هم از نظر تحصیلات (لیسانس) و هم از نظر سابقه عضویت (کمتر از یکسال) تو این فروم از اغلب دوستان کوچیکتر هستم، پس جسارت من رو به بزرگی خودتون ببخشید. آدمها می تونن تو یک سیستم فکری بزرگ بشن ولی منتقد اون سیستم از آب در بیان، ولی در هر صورت در اغلب موارد چه موافقین چه مخالفین از یک پهنه زبانی مشترک استفاده می کنن! شاه ایران در دهه پنجاه به اندیشه کسانی مثل فردیدها، نراقیها، نصرها... میدان داد که که غالباً غرب ستیز بودن (حداقل در حوزه سیاست) و دم از بازگشت به خویشتن میزدن، به این امید که به این بهانه توجیه کنه که دموکراسی غربی به درد فرهنگ ما نمیخوره و الگوی ایشان برای پیشرفت بهترین الگو برای این مملکت هستش. جالب اینجاست مخالفین او هم در همین فضای فکری و با استفاده از همین ادبیات که او مروجش بود و زبانی مشابه با او مواجه شدن... اغلب جناحها، با درجات متفاوت در دو چیز با هم مشترک بودن: هم غرب ستیز بودن هم سودای بازگشت به خویشتن داشتند!!! خوب و بدش بماند، فقط می خوام بگم آدم گاهی از سیستمی انتقاد میکنه ولی از لحاظ زبانی خودش ازش یه سری چیزها رو به ارث میبره.
*تکه کلامهای معروفی مثل: کاملا واضحه که...مثل روز روشنه...حقیقت اینکه...بر همگان واضح و مبرهنست...
واسه چی داریم تلاش میکنیم از این مملکت بریم؟ یک عده که معتقد هستند حقیقت انحصاراً در اختیار اونهاست به ما میگن که واضح و مبرهنه که باید چی بپوشیم چه جوری معاشرت کنیم چه جوری فکر کنیم چه جوری تفریح کنیم... چه جوری زندگی... چه جوری....
*یا به تمسخر گرفتن دیگران: نماینده تام الاختیار...دکی جون...بوق چی تبلیغاتی... ( آدم یاد روزنامه کیهان میفته!)
دیروز داشتم خبر درگذشت یکی از اساتیدمون رو تو وبلاگ یکی از دانشجو های دانشگاهمون می دیدم. ایشون که بالای سایتشون رو با عکس مقامات عالی رتبه مزین کرده بودن، یه پستی تو وبلاگشون بود با عنوان اراذل و اوباش لطیف! زیر این تیتر، عکس سه تا دختر بود که داشتن قلیون می کشیدن... برای ایشون مشکلی نداره که به کسایی که به سبک ایشون زندگی نمیکنن خیلی راحت توهین کنه!
دوستان در این فروم از هر دو جناح فکری
عقیده هر دو طرف در صورت بیان توام با احترام (حتی احترام در حق کسانی که تو این فروم نیستن) محترمه! آدمها بر اساس تجربیات متفاوت زندگیشون برداشتهای متفاوتی از پیرامون خودشون دارن. اون چیزی که مهمه اینکه ذهن و زبانمون رو از چیزی که خیلی هامون (حداقل تا جایی که من فهمیدم) داریم به خاطرش تلاش می کنیم از ایران بریم، پالایش کنیم!
بنده کوچیک همتون هم هستم از هر دو طرف، روده درازی من رو به بزرگیتون ببخشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)