نقل قول نوشته اصلی توسط DrABP نمایش پست ها
سلام. من حس میکنم به شدت به تجربه و راهنمایی بچه هایی که روزهای آخر حضور در ایران رو گذروندن و الان خارج از کشور هستن نیاز دارم.
.
.
.
.
خلاصه دوستان عزیزم خیلی حرف تو دلمه ولی بیشتر از این دیگه اطاله کلام میشه. همین پست رو هم امیدوارم حوصله کنین و بخونین. با این حس و حالم چیکار کنم؟ چقدر از این حس و حال طبیعیه؟ چطور برشون غلبه کنم؟ نکنه این حس و حال ادامه پیدا کنه و خدای نکرده اونجا فرضا افسرده بشم؟

خیلی نیاز به کمک دارم، خیلی زیاد. متتظرتونم.
قربانت.
من معمولا فقط در مورد فرایند اپلای پست میگذارم. و تو فروم هایی از تیپ های دیگه معمولا دوست ندارم پست بگذارم. ولی چون روی صحبتتون با کسانی بود که تازه از ایران خارج شدن و همین طور مادر محترمی دارید که شبیه مادر خودم با بیماری های عدیده ایی دست به گریبان بودن و رنج سنیمون هم مثل هم بود، گفتم یه 2 خطی براتون بنویسم.
اول از همه تبریک میگم بخاطر پذیرشتون و مهمتر از اون بابت عشق و وفاداریتون نسبت به خانواده محترم.
یک مقدارش طبیعی هست ولی یه مقدار بقیه ش نه. ولی از طرفی من بیشترین چیزی که از پست شما دیدم این بود که شما سوال خاصی نداری، داری خودت جواب خودت رو میدی و با خودت مناظره میکنی. این رفتارت رو دوست داشتم. نشون میده آدم قویی هستی. یعنی برابر خودت می ایستی و پاسخ ضعف هات رو میدی.
چرا دروغ، ابتدای کار براتون سخت خواهد بود. در ضمن اینکه خوندن یه مقطع سخت، اون هم به زبان غیر مادری به این داستان اضافه میشه.
در نهایت نظر من با نیمچه عقلی که دارم، این هست که یک: وقتی مادر محترم صحبتی میکنن و میگن تشریف ببرید و اینجوری خوشحال میشن، شما دیگه دوبیتی نیا و فقط بگو چشم.
دوم اینکه به خودت فرصت بده. اینجا مفاهیم عشق و وفاداری معانی انتزاعی تری برات پیدا میکنن. اون هایی رو که همیشه مثل کوه هایی پشت خودت میدیدی، بعد از مدتی اینجا بودن، مثل قله هایی میبینی که پشت و جلو نمیشناسن و نه شمال و جنوب و شرق و غرب. بعد مثل یه عقربه قطب نما که انگار تسخیرش کرده باشن که به هر طرف که بچرخونیش، اشاره ش باز فقط به یک سمت هست. تو هم وقتی اینور میای، بعد از یه مدت که بخودت بیای، میبینی تو هم گریزی از قله های زندگیت (مادر، خواهر...) نداری. هرجا که باشی و به هر طرف که سر بچرخونی اونا باهاتن. پس به خودت فرصت بده. با سفر مفاهیم انتزاعی تری از عشق، وفاداری و مفاهیم انتزاعی تری از بسیاری دیگر از وجوه زندگیت در انتظارت خواهند بود. مهاجرت، حتی در حد 2 یا 3 سال هم، به رشدت کمک میکنه.
ولی باید پایداری و ایستاده گی از خودت نشون بدی، بخصوص ابتدای کار که همه جور حالات روحی مختلفی رو تجربه میکنی. ولی در اون لحظات فقط به خودت فرصت بده.
موفق باشی عزیزم.