نوشته اصلی توسط
programming_ma
با اجازه دوستان من هم نظرم رو می نویسم. من در دو برنامه دکتری مدیریت در اروپا و امریکا شرکت کردم و در حال حاضر مدیریت در رشته سیستم های اطلاعاتی می خونم. اینکه کدوم یک از این دو دکتری رو باید انتخاب کنین کاملا به نظر خودتون بر می گرده. یا به عبارت دیگه برای جواب دادن به هر سوال دیگه ای در این رابطه باید اول مشخص کنین که هدفتون از زندگی چیه؟ و مهمتر از اون اینکه چه قابلیت هایی رو در خودتون سراغ دارید؟
رشته مدیریت همونطور که گفتید چون مال بیزینس اِسکول ها هستش، به "نسبت" در آمد بیشتری دارن استاداش. اما در عین حال بسیار بازار سخت و رقابتی ای داره. به دلیل اینکه در صنعت بازار کار نداره. در مقابلش رشته مهندسی به مراتب در آمدش به عنوان یک استاد کمتره، اما اگه بتونه در صنعت نقش ایفا کنه کاملا قضیه متفاوت میشه.به عنوان مثال، الان در دانشگاهی که من هستم استاد یار در بیزینس اِسکول به اندازه یه استاد کامل دردانشگاه در دپارتمان صنایع در آمد داره. اما مثلا یکی هست که از استاد های دانشگاه صنایع هست که خبره شبیه سازیه و استاد دانشگاه صنایع چون با شرکت های بزرگ کار می کنه، در آمدش به مراتب بالاتر از حتی استاد کامل های دپارتمان بیزینس اسکوله. اما خوب از یه طرف دیگه هستن کسانی که با همون تفاوت در آمد استادی ارضا میشن، الان در بین همکلاسی های خود من یکی از بچه ها هست که بسیار بسیار باهوشه و لیسانس و فوق برق داره. اما اومده و داره دکتری بیزینس می خونه. حتی به قول خودش واقعا "تئوری های احمقانه ای" داره، اما صرفا به خاطر پول بعد از فارغ التحصیلی اومده و داره این رشته ارو ادامه میده !
البته دو نکته دیگه در مورد رشته مدیریت هست که بد نیست به اون ها هم اشاره بشه. رشته مدیریت (و همه زیر شاخه هاش به نوعی)، زیر مجموعه علوم انسانی و اجتماعی هستند. به این معنا که اغلب تحقیق هایی که انجام میشه، اول بر اساس تئوری ها، به یک سری فرض می رسند (Hypothesis) و سپس اون فرض ها رو با استفاده از یک داده نمونه گیری شده بررسی میکنن. نکته قابل تامل اینه که تمرکز اصلی این رشته ها به این هستش که محقق چطوری بر اساس تئوری های موجود به فرض جدید رسیده؟ و برای این کار محقق باید خیلی خوب موضوع رو بسط بده و در غالب کلام اون رو مطرح کنه. برای همین قدرت و تسلط روی زبان انگلیسی بیش از هر چیز دیگه ای مهم میشه. به دلیل اینکه اگه یه فرد نتونه به صورت مطلوب از حرفش دفاع کنه، تئوریش قابل پذیرش واقع نمیشه. به عبارت دیگه اونقدر که تمرکز بر روی "روند" تحقیق هست، بر روی "نتیجه" تحقیق نیست. دلیلش هم واضحه ! بدلیل اینکه انسان ها موجودات پیچیده ای هستند و تقریبا غیر ممکنه که بشه یک نتیجه رو به صورت قطعی اعلام کرد. که این دقیقا بر عکس علوم پایه و علوم مهندسیه که بیشتر متمرکز بر نتیجه تحقیقاته.
به طور مثال فرض کنین یک محقق در رشته کامپیوتر، تلاش بیشترش رو متمرکز این موضوع می کنه که الگوریتمی طراحی کنه که بتونه با سرعت بیشتری وظیفه ای که بهش محول شده ارو انجام بده. و اگه بتونه به الگوریتم بهتری نسبت به بقیه دسترسی پیدا کنه اون رو به صورت یک مقاله چاپ می کنه. به همین ترتیب، کمتر کسی از اون محقق می خواد توضیح بده که چرا و چطوری به این الگوریتم رسیده، بلکه بیشتر تمرکز روی این موضوع میره که اون الگوریتم رو تحت شرایط مختلف تست کنن و کاراییشو اندازه بگیرن. اما فرض کنین یه محقق مدیریت، تصمیم میگیره روی این موضوع کار کنه که تاثیر شبکه های اجتماعی روی کارآیی تیم های مجازی چقدره. اون تحقیق، اما بر خلاف تحقیق قبلی باید بر اساس تئوری های مطرح باشه (مثلا فرض کنین social exchange theory) و بعد بر اساس اون تئوری یا تئوری های دیگه، محقق به صورت کاملا ذهنی و با بحث کردن روی اون تئوری ها به این نتیجه میرسه که، شبکه های اجتماعی باعث افزایش انتقال دانش میشه و به همین ترتیب کارایی تیم رو میبره بالا. خوب، حالا برای تست کردن این نظریه باید چه کاری کنه؟ آیا می تونه بره تک تک آدمایی که توی تیم کار می کنن رو تحت آزمایش قرار بده یا اطلاعاتشون رو انالیز کنه؟ حتی اگه این کارو کنه به این معنیه که اگه یه تیم دیگه بعدها درست شه به صورت صد در صد از این قانون طبعیت می کنه؟ جواب مسلما منفیه.
سیستم های انسانی بر خلاف تمام موارد مورد استفاده در علوم مهندسی و پایه، بسیار بسیار پیچیده است و نمیشه به صورت قطع به یک نتیجه رسید. به عبارت دیگه هیچ تئوری ای نمی تونه رفتار انسان ها رو به صورت صد در صد پیشبینی کنه. برای همین بیشتر تمرکز علوم انسانی از روی تست تئوری برداشته میشه (البته سخت گیری های مخصوص خودش رو داره ها)، و بر روی این موضوع میره که چطوری محقق به اون فروض رسیده، و آیا اصولا اون فرض ها درسته یا خیر. به همین دلیل نحوه توضیح داده این موضوع (چه نوشتاری چه در لغت) بسیار ارزش بالایی پیدا می کنه. به همین دلیل هم هست که اگه دقت کنین متوجه میشید که اغلب تحقیقات تاثیر گذار و مهم توسط افرادی انگلیسی زبان انجام شده. یا کسانی که از سطح زبان بسیار بالایی برخوردارن.
نکته دیگه که به نظر من میرسه در مورد رشته مدیریت اینه که، من با وجود اینکه در یکی از بهترین دانشگاه های ایران درس خوندم و هم با دوستانم در دیگر دانشگاه ها در ارتباط بودم باید عرض کنم که بعد از اینکه از ایران اومدم بیرون و توی این رشته مشغول به تحصیل شدم متوجه شدم که اختلاف بسیار بسیار بسیـــــــــــاری فاحشی بین کیفیت آموزشی مدیریت در ایران و خارج از ایران وجود داره. این اختلاف البته در بین رشته ها مهندسی هم ممکنه باشه اما نه به این حد. مثلا باید بهتون بگم که نحوه آموزش تئوری پردازی، نحوه آموزش تست دیتا، جمع آوری دیتا و حتی بیان کردن نتایج به طور محسوسی با سطح بین المللی متفاوته. حتی موضوع هایی که در داخل ایران کار می کنن با خارج از ایران متفاوته. کافیه که یه نگاه به مقالات چاپ شده در ژورنال های تاپ و ژورنال های داخلی بندازید. برای همین کسانی که رشته مدیریت رو در خارج از ایران دنبال می کنن باید این رو هم بدونن که تقریبا باید از صفر شروع کنن و دانسته های قبلیشون خیلی به کارشون نمی اد. (البته باز هم عرض می کنم که این نظر منه).
حالا به طور خلاصه من به هر کسی که می خواد رشته مدیریت رو در سطح دکتری شروع کنه پیشنهاد می کنم که اول ژورنال های تاپ اون رشته ارو بدست بیاره. مثلا توی رشته مدیریت سیستم های اطلاعاتی این ژورنال ها مهمند : MISQ, ISR, JMIS,JAIS. به طور رندم چند تا از مقاله های این ژورنال هارو بخونین و ببینین آیا اصلن مطابق میلتون هست یا نه؟ پیشنهاد هم می کنم که بیشتر تمرکزتون رو بذارید روی مقالاتی که نویسنده های مطرح دارن (مقالات قبلی با Citation بالایی داشتن). اینطوری متوجه میشید که آیا دارید در مسیر درستی گام می ذارید یا خیر. به همین ترتیب می تونین تصمیم بگیرید که آیا باید دکتری در رشته مدیریت بخونین یا دکتری در رشته مهندسی.
حق نگهدارتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)