نقل قول نوشته اصلی توسط chemistrymaste نمایش پست ها
من دو تا پست آخرتون رو خوندم. خیلی ناراحت شدم. متاسفم که این طوری شده. بدونید که شما تقصیری ندارید. شما قربانی سیستم هستید.
چندین سال قبل، قبل از اینکه ترامپ بیاد، و حتی یک سال بعد از اینکه ترامپ اومد، کانادا خیلی جای خوبی بود. یک سری زنوفوبیا رو که همیشه می بینه آدم، و تنوع افکار همه جا هست. ولی کانادا جای خیلی خوبی بود. حداقل انتاریو. ولی ترامپ اینقدر نرامالایز کرد همه استانداردها رو، که الان فکر میکنم کاناداییا خیلی عصبی شدن.
یک خاطره بهتون بگم.
من وقتی داشتم چنین سال قبل (الان دیگه به تاریخ و خاطره ها پیوسته) جستجو می کردم که برای بقیه زندگیم کجا برم و بین انتاریو و بی سی مردد بودم، داشتم با یک صاحبخانه صحبت می کردم توی تورنتو. یادمه (و دقیق یادمه که توضیح هم داد، یعنی حرف زدن خالی نبود). یادمه برگشت گفت اینجا اینجوری نبود. اینجا خیلی راحت می شد با کار کردن زندگی کرد. ولی اینقدر که این مهاجرها اومدن همه چی رو گرفتن و هم خونه ها کم شد هم اینکه اجاره ها بالا رفت، دیگه نمیشه راحت زندگی کرد و باید بیشتر کار کنی و کلا دنیا سخت شده. خودش ceo یک شرکت کوچیک بود تا جایی که یه یادم میاد. بعدم ادامه داد (دلش خیلی پر بود)، بعدم گفت طرف میبینی توی ایران، افغانستان، عراق، از گشنگی می میرده و امکان نداشته بتونه بیاد اینجور جاها، از وقتی این دوست و برادرمون ترامپ (با یک حس خوب گفت، نه با حس بد) اینجور ادمها رو راه نمیده کشورش وکلا بنشون کرده، اینها همه شون میریزن اینجا و برای خودشون زندگی دست و پا کردن.
بعدم گفت من میخوام مطمئن بشم کسی که میاد دور و بر ما زندگی میکنه ادم خوب و به درد بخوریه بنابراین مجبورم از قبل با همه حرف بزنم. بعدم گفت فلان روز بیا دوست دخترم اینجاست باهات حرف میزنه چون من تا دیروقت سر کارم.
من اینقدر دلم شکست، اینقدر ناراحت شدم، قلبم شکست، که گفتم حداقل تورنتو سکنی نگزینم.
یک خونه دیگه زنگ زدم، یک اقا و خانم بودن تو طقه سی چهلم و یک بچه کوچیک داشتن. و نیاز داشتن یک هم خونه ای داشته باشن که هم خانمش پیششون راحت باشه هم اینکه خانمش تنها نباشه.
من باورم نمیشد دنیای پس از فارغ التحصیلی اینقدر میتونه دردناک باشه.
و خب کلا جام رو عوض کردم. رفتم ونکوور. تجربه بهتری شد. البته وقتی کووید شروع شد دیگه تو محله های خیلی خوب و گرون ونکوور یادمه کم کم کارتن خواب ها اومدن و دیدنش ترس مینداخت به جون آدم. من ازون ترس فرار کرده بودم. هر وقت کارتن خواب های تورنتو رو می دیدم که زیر پل ها خوابیدن تو سرما فوری برمیگشتم شهرمون، حالا اون حس و اون صحنه داشت وارد ونکوور می شد (یک در بزرگ میدیدی که قفل داشت، و بعد عین خونه بیل گیس تا یک کیلومتر همینجوری درخت و جاده، بعدم یک قصر بزرگ، حتی خونه های محله ما ایندر بزرگ بودن توریستا میومدن جلوشون عکس میگرفتن، دو سه تا محله عالی اون شکلی باشه توی ایالت همسایگی بی سی تو اینجا، ولی تو کالیفرنیا بیشتر میبینید، کالیفرنیا بزرگتره). حتی بعد ازون تطاهرات و رایت شد و مجسمه های وسط شهرو هم خراب کردن.
حرفم اینه که دنیا، مخصوصا امریکای شمالی داره به سرعت تغییر می کنه. اگه ترامپ بیاد، احتمالا این حالت شدیدتر بشه. چون مردم چهار سال ترامپ رو داشتن و از نظر اونها این رفتار اقتداره. مردم کانادا همیشه اظهار میکنن از امریکاییا بدشون میاد (که البته قطعا امریکاییا رفتارهای ناشایست هم نشون میدن وقتی میرن کانادا به عنوان توریست، یکیش بحث کردن توی بوردر که من حق دارم تفنگم رو ببرم تو چون یکی از امندمنت های ماست. طرف نمی فهمه وارد یک کشور دیگه شده)، ولی بیشتر از امریکاییا پیگیر همه تراول بن های ترامپ بودن. یعنی امریکا خبر نداشت ترامپ چند تا کور بن کرده ولی کانادایی مو به مو میشمرد و میدونست. میدونید داشتن سرپرست همسایه ای که چپ و راست یه عده رو بن می کنه و ازشون حرف میزنه از صبح تا شب، چه اثری داره روی بقیه همسایه ها؟ این حرفها از همسایه ای میاد که خودش رو بهترین جای دنیا میدونه. حقیقتش من فکر نمیکنم این وضع بهتر بشه. احتمالا باید بهش عادت کنید. متاسفم که اینو میگم.
یک چیز دیگه، اینکه یک نفر به شما یک چیز می گه رو میتونید گوش بدید، ولی معیار کار قرار ندید. توی امریکا و کانادا خیلی وقتها متاسفانه با شرق و جنوب اسیاییها با نژادپرستی رفتار می شه. خاورمیانه بزرگ هست. ما همه میتونیم پترن های رفتاری مشابه داشته باشیم و من اینو خیلی دیدم، ولی کشورهای خاورمیانه مثل قطر کویت امارات عربستان و... بقیه کشورهای خاورمیانه، شهروندانشون از ما پولدارتر هستن و پاسپورت خیلی معتبری دارن و با دنیای بیرون ارتباط خیلی زیادی دارن. شرایط اونها با ما خیلی فرق داره. من نمیدونم توی طرز برخورد ما رو تو کدوم کتگوری میذارن و ایا اصلا شباهت های ما به بقیه خاورمیانه ایا رو تشخیص میدن، یا حس میکنن ما از خانواده هندی ها و بنگلادشی ها هستیم. نمیدونم. خاورمیانه ایا معمولا کلی پول دارن و کلی ابهت (اینجا بهترین هواپیماییای دنیا رو به اسم قطری ها میشناسن و کلی ذوق میکنن و تعریف میکنن، یا جام جهانی کجا برگزار شد؟) دنیا به سرعت در حال تغییره. خاورمیانه دیگه اون خاورمیانه 7 سال قبل نیست. برای کشور ما، شاید، برای بقیه خاورمیانه، نه.


پی نوشت: همیشه یاد مهاجرهای کشور خودمون میفتم. فکر میکنم یک بار قبل نوشتم که یک بار که داشتم میدوئیدم یک خانمی رو دیدم توی محله و با هم سلام علیک کردیم و جفتمون متئجه شدیم از یک جا میایم. متوجه شدم ایشون از افغان های عزیز ساکن ایران بودند. میگفتند که دختر و پسرشون هر دو دانشگاه صعتی اصفهن و تهران یا همچین چیزی قبول شدن ولی اجازه نداشتن برن دانشگاه. بعد رفتن یک کشور دیگه و بعد اومدن کانادا و درس خوندن و دخترش فکر میکنم یک سمت عالی دولتی هم پیدا کرد. امهاجر واقعی اونهان. با دست خالی و با سختی و با لبخند رو لب میسازن. خجالت کشیدم از رفتار مردم کشورم که نه میفهمن چه رفتار زشتی دارن و نه یک لحظه خودشون رو جای بقیه میذارن. برای همینم زندگی هر روز تلخ تر میکنه رفتارش رو با این جوامع، تا همزادپنداری بیشتر با محسیط به دست بیارن. یک واقعیت تلخ. بعد تو کانادا من هر وقت میرفتم رستوران افغانستانی یا کلا با افغان ها که تعامل داشتم، از مردم ما مودب تر، باشخصیت تر، باسوادتر، و بافرهنگ تر بودن، و خوش برخوردتر هم بودن. مخصوصا مردهاشون. آدمهای ما اغلب طلبکارن. همیشه به این فکر میکنم که افغان ها چقدر از ما پرافشنال ترن و یا میخوان یک چیزی ازت بتیغن یا یک بددهنی ای چیزی میکنن یا حس میکنن باید یکی دو تا از عقده های شخصیشون رو سرت خالی کنن، یا خلاصه یک کاری کنن که یکمی آرام بشن. حالا تصور کنید ادم های به اون پرافشنالی چطوری ما رو تو کشور خودمون تحمل میکنن. خیلی باید سخت باشه.

ممنون بابت به اشتراک گذاشتن تجربه تون خیلی مفید بود و من حتما نصیحتی که گفتید رو سرلوحه کارم قرار میدم. من کاملا با حرفهای شما موافقم. ترامپ عامل خیلی تاثیرگذاری بود و جیزی که من در عمل دیدم تمام کسانی که این رفتار رو نشون میدن در کانادا جاستین ترودو رو مقصر میدونند که چرا مسلمونا رو میاره اینجا فقط برای رای جمع کردن؟ همانطور که فرمودید مردم کشور ما خیلی تنها هستن و کشور ما هم توی این بی بند وباری خاورمیانه غرق شده هر چند که ما اوضاع بهتری داریم توی منطقه. حتما متوجه شدید که ایران توی بسیاری از زمینه ها از کانادا جلوتره از پزشکی بگیر تا چیزهای پیش پا افتاده مثل دکوراسیون ساختمان. ولی این چیزا به کار ما نمیاد چون کشور ما اصلا دیده نمیشه اصلا روابط خارجی خوبی نداریم.
من دیگه به تنهایی عادت کردم چون تنهایی ازم باج بزرگی گرفت و حقیقتش من دچار اختلال ذهنی شدم و دانشگاهم رو ترک کردم. خودم رو با کار مشغول کردم صبح میرم عصر خسته بر میگردم. آخر هفته میشه میبینم هیچی ندارم انجام بدم جز اینکه برم قدم بزنم توی پارک یا برم جایی خارج از شهر.
منم تجربه برخورد با مردم افغان رو چندین مرتبه داشتم واقعا دوست داشتنی هستند و ساده. یادم یه بار توی اتوبوس بودم یک خانم میانسال با بچه هاش ازم پرسید ایرانی هستی و چقدر خونگرم دعوتم کرد خونشون برای چایی. خیلی خوشحال شدم و با جون و دل مسیرم رو نیمه کاره گذاشتم و به خونشون رفتم. انگار دنیا رو بهم داده بودن. واقعا واژه پروفشنال حقشون هست.
من این فروم رو خیلی دوست دارم بیش از پیش چون میشه از تجربیات بقیه استفاده کرد.
برقرار باشید