Solitary trees, if they grow at all, grow strong.
جناب gbahrein
توی این مدت، با دوستای ایرانیم صحبت کردم در رابطه با این قضیه.
حدس بنده و فرمایش شما کاملا صحیح بود و خیلی از هموطن ها و حتی خود همین کاناداییا چیزی نمیدونن ازین قضیه که هواپیمایی مسئول هست. خیلیا هم ممکنه بدونن ولی نه حوصله دارن برن حقشون رو بگیرن نه جراتش رو.
خیلی جالبه یه نفر هم که میره راه و چاه رو پیدا میکنه، خودش بای دیفالت فکر میکنه که خب حتما همه میدونن. ولی واقعا شما راست میگین و ایرانیای دور و بر من حداقل فکر میکردن که خب طبیعی همینه دیگه! و تو باید خودت جریمه ت رو بدی! بعد که وب سایت ها رو نشونشون دادم گفتن که سر پروازهای قبلی خیلی الکی پول خرج کردن.
خیلی برام عجیب بود.
از شما تشکر میکنم که من رو تشویق کردین که این جور چیزها رو بنویسم.
دوستان، دوباره، این رو برای کسایی مینویسم که مثل خودم نمیدونستن. به جز خودم، هیچ ایرانی دیگه ای رو نمیشناسم که تمام مدت اقامتش توی کانادا رو تمام مدت با کاناداییا فقط زندگی کرده باشه در نتیجه هر وقت که از تجربیاتم جایی میگم دوستام استقبال میکنن. ترجیح دادم اینجا هم در میون بذارم شاید به دردتون بخوره.
توی ایران، به ما گفتن خب مرد مرد هست زن هم زن!!! یعنی شما اگه اون مشخصات فیزیکی مرد و زن بودن رو داشته باشین، پس دیگه شکی نیست.
ولی اگه همین جمله رو پیش کاناداییا، منظورم نسل جدید هست، نسلی که بین 15 تا سی سال هست، بگین، خیلی تعجب میکنن که شما از کجا اومدین.
یه آدم، میتونه مرد کامل باشه ولی خودش رو به عنوان یه خانم قبول داشته باشه. و برعکس.
در نتیجه:
being male is NOT a matter of birth.
اگه یادمون باشه این جمله رو یکی از افراد مشهور گفته ولی الان توی قرن 21، و برای نسل جدید، این ها زیاد معنا نداره.
اینا رو برای کسانی میگم که دوست دارن با کامیونیتی کانادایی رفت و امد کنن و محدود به خونه شون و اعضای ایرانی خونه شون نیستن. حتی ممکنه به درد کامیونیتی ایرانی بخوره چون الان دیگه توی کانادا یه تعدادی پسر ایرانی میشناسم که homosexual هستن و دوست دارن با ارامش و بدور از زخم زبون زندگی کنن. ماها اگه اینها رو بدونیم از قبل، و وقتی یه homosexual میبینیم یا یه آقایی میبینیم که خودش رو به عنوان یه خانم قبول داره و داره با یه آقا هم Date میکنه، قطعا امکان برقراری ارتباط و کامیونیکیت کردن برای ما و ایشون راحت تر میشه و نیازی نیست ازش بپرسیم تو که مردی پس حالا که با یه پسر دوستی یعنی gay هستی؟! (این سوالو من دیدم که ایرانیا پرسیدن و طرف خیلی شرمنده شده و کلا یه جوابی داده و رفته، اعصاب مردم رو خرد نکنیم).
دومین مسئله که میبینم حتی دوستای ایرانیم که ازم 10 سال بزرگترن هم نمیدونن، و خب اینجا میگم،
اینه که sexual orientation هیچ ربطی به male or female بودن ما نداره.
یه نفر ممکنه که مشخصات فیزیکی یک خانم رو داشته باشه، ولی خودش رو به عنوان یه آقا قبول داشته باشه، و بخواد با یه آقا/خانم/ یا هر کس دیگه ای date کنه.
gender و sexual orientation دو بحث بسیار متفاوتن.
چون من همش میبینم که دوستام ازم میپرسن چطوریه که یه پسری میگه من مرد هستم ولی با پسرا date میکنه؟ یعنی فکر میکنن چون پسری با یه پسر دیگه date میکنه پس حتما اون پسر نیست و دختره! این ها بی ربط هستن به هم.
پس، Gender و sexual orientation دو بحث مجزا هستن.
![]()
"We believe in "Possibility
به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!
اولا هر کی تو کانادا زندگی میکنه ولی داستان تئوریهای جدید جنسیت رو نمیدونه بهتره در اسرع وقت مطالعه کنه، چون بسیار موضوع مهمی عه توی کانادا (هرچند خیلی قسمتاش چرندیاته). حتی در این حد بهتون بگم که ممکنه با misgendering رفتارتون زیرمجموعهی hate speech قرار بگیره و براتون دردسر شه.
دوما برای گروه اول واقعا متاسفم.
سوما کلا بحث رو بد مطرح کردید. وارد جزییات نمیشم چون این موضوع بقول اینا minefield عه. فقط اینو بگم که اشکال دوستان شما این نبود که چون دو تا مرد با همن، باید فرض کنن حتما یکیشون خودشو زن میدونه (اینکه قشنگ بدترین رویکرد به مساله است). اشکال اینه که از طرف پرسیدن. به اونا چه اصن؟ همجنسگرا یا نه اصن هر چی دیگه، به اونا چه؟ اینکه طرف چه کسیو دوست داره یه مسالهی شخصیه و نباید در رفتارتون اثری داشته باشه.
پیش: تصور ذهنی کاربرد ضمیرHe برای مذکر و کاربرد ضمیرShe برای مونث (براساس ظاهرافراد)
پس: تردید درکاربرد "فوری/نسنجیده" ضمایر He و She درمکالمات روزمره (براساس ظاهرافراد) وگاه نیازمند دقت بسیاردرتشخیص جنسیت واقعی(نه ظاهری)افراد
ویرایش توسط mirza27sale : April 10th, 2019 در ساعت 10:08 PM
امروز که توی تاپیک ویزای موقت کانادا با دوستان مباحثه میکردیم
یاد یه چیزی افتادم
توی ایران
یه بار رفتم مصاحبه
عنوان شغلی و شرحش این بود:
- کارمند دفتری
- کسی که بتونه داده ها رو اکسل کنه و انالیز کنه (تو کانادا این عنوان جداگونه از کارمند دفتری هست و اسم طرف میشه انالیست نه منشی)
- کسی که بتونه قرار ملاقات ها رو تنظیم کنه و مثلا اتاق تعیین کنه و... ساعت و زمان
- کسی که بتونه یه وقتایی بره پرزنت کنه چیزی رو
- کسی که مکاتبات با شرکت های خارجی رو انجام بده و ایمیل بنویسه و...
- کسی که بتونه ور دست QC کار کنه!
و...
آچارفرانسه میخواستن در واقع.
منم گفتم خب حتما میتونم دیگه، چون هم سابقه کار کردن توی این حیطه ها داشتم هم دانشش رو بلاخره در حد کسی که توی یه کشور انگلیسی زبان زندگی نکرده، داشتم.
اپلای کردم!
دو روز بعد بهم زنگ زدن!
گفتن دعوتی به مصاحبه.
رفتم مصاحبه
یه شرکت شیمیایی بود
فرم پر کردم!
چند تا فرم یعنی
و...
بعد گفتن بفرمایین برین اون اتاق رئیس بخش میخواد صحبت کنه با شما
رفتم!
اقاهه گفت شما فوق لیسانس دارین و برای کار دفتری اپلای کردین؟!! (سال فکر کنم 93 بود)
گفتم بله!
گفت چرا؟!!
گفتم اولا مرتبط با رشته مه در ثانی کار شرافتمندانه ای به نظر میرسه و مثلا ده تا دلیل اوردم که چرا این کارو دوست دارم.
مهمتر، میتونستم با ادمها تعامل داشته باشم و اینکارو دوست دارم! بعدم کار دفتری فقط نبود باید توی ازمایشگاهم گاهی کار میکردم، بلاخره هر ادمی باید از یه جا شروع کنه!
گفت خانوم محترم شما شانتون بیشتر ازین حرفهاست
شما فوق لیسانس دارین
منو خرد و خاک شیر کرد!!!
من از 10 تا جا مینیمم جاب افر گرفته بودم و یکیشون مثلا حقوق افتضاح میداد (ماهی 400 هزار تومن) یکیشون گفت بابات بمیره هم مرخصی نمیدیم حتی یه روز در سال!
ازین مسائل
یعنی درمونده نبودم
توجه کنین
من ان لاین رزومه فرستادم یعنی اینها اسکن اولیه رو انجام داده بودن
رفتم 10 تا فرم پر کردم در محل شرکت
ولی توی مرحله بعدی برگشته بود میگفت این کار در شان شما نیست
همش از سابقه کارش حرف میزد که تو چرا اینقدر ضعیف هستی بدبخت! همینجوری سوال میپرسید و منو خرد میکرد!
بهش گفتم حاجی من مشکلی با این کار ندارم فرضو به این گذاشتم که شما رزومه مو دیدین
بعدم اخه چه ربطی داره! اگه overqualified هستم خب دارم دلیل میارم و میگم که با حقوق پایه لیسانس اوکی هستم.
گرچه نوشتین فوق لیسانس میخواین
گفت نه! مهم اینه که تو با این همه سابقه تحصیلی اصلا نباید کلا اپلای میکردی!
بعدم گفت اگه میخوای من میتونم بیارمت اینجا به عنوان کارشناس کار کنی ولی دلم میسوزه میخوام پیشرفت کنی چون باید بری دنبال ارزوهات
بهش گفتم اوکی منو بذار همین کار کارشناس رو به عهده بگیرم! این آرزوی منه!
گفت باشه!
برگشتم
دو روز گذشت
زنگ زدم گفتم با اقای نابغه پور کار دارم
برداشت گوشی رو
گفت تو برای اینکار ساخته نشدی باید بری سراغ ارزوهات!
اخه مردک، شرکته مرتبط با رشته م بود
کاره رو دوست داشتم
overqualified نبودم
چرا تو اینقدر بیمار هستی که رزومه رو اسکن میکنی و بعدش ادم رو میاری و اذیت میکنی؟
خلاصه تموم شد رفت پی کارش
گذشت و گذشت
چند ماه قبل همینجا
یکی از افراد در کانادا که از قضا متوجه شدم مهاجر هست همچین کاری کرد باهام
تصمیم گرفتم زنگ بزنم مستقیما به اون شرکت و با رئیس اون ادم صحبت کنم و تمام اتفاق رو توضیح بدم که چرا باید یه نفر همزمان بگه تو رزومه ت عالیه و از یه طرف من رو خرد کنه؟ مگه من از شما خواستم حتما منو استخدام کنین؟
میدونین
اینو بارها دیدم
میخوای بری مثلا توی کافه کافی درست کنی برای مردم
خودشون میدونن موقتا میخوای کار کنی
تو هم میدونی
و اگه خوششون بیاد کارو میدن بهت
نمیان تحقیرت کنن که رزومه تو اینقدر خوبه
ولی تو با اینکه میتونی اینکارو بکنی ولی چه مریضی و بیماری ای تو داری که میخوای توی کافه کار کنی؟
اینجا هم مشکلات خودش رو داره ولی با تو کمتر غیرحرفه ای رفتار میشه
ملت میدونن که توباید کار کنی که پول اجاره ت رو بدی و به کسی ربطی نداره که تو overqualified هستی.
ملت مشکلات روحی روانی و خانوادگی و عقده هاشون رو یه جا سر کار نمیبرن.
یا که از کسانی که میخوان بلاخره امروز سه نفرو خرد کنن تا یه ذره عقده های کودکی شون کمتر بشه.
یا میبینی طرف داره مصاحبه ت میکنه و سوالای ریز از زندگیت عمدا میپرسه.
میدونین، با کسی که توی کالچر کانادایی بزرگ شده این ها احتمالش کمتره و این سردردهای بیخود رو تحمل نمیکنین که بهشون تذکر بدین که نکن.
توی کاناداییا کمتر این مشکلات رو دیدم.
سعی میکنن پرافشنال تر رفتار کنن.
دو تا از دوستای من گلوبال دایرکتور هستن و هر دوشون میگن که موقع استخدام بقیه ابدا این کلمه رو نمیگن همش هم میگن که اینها BS هست و هرکی بهت اینو گفت معمولا یا یه نفر رو داره کاندید که بیاره سر کار و تو رو الکی مصاحبه میکنه که یه بهونه پیدا کنه ریجکت کنه، یا کلا ادم متخصصی نیست و بلد نیست کسی رو استخدام کنه و یا گیرای تکنیکال بده و گیر میده که تو اورکوالیفاید هستی.
اینجا هم میگن که overqualified هستی ولی این لغت رو شما بیشتر از کسانی میشنوین که نمیتونین درست توجیهشون کنین و فکر میکنن که درمانده این و اگه این کارو به دست بیارین ممکن هست که سر یه کار دیگه در جا ولش کنین چون در اوج درموندگی اینکارو گرفتین، ولی میبینی مثلا میخوای یه کار پارت تایم کنی، خود طرف و تو هر دو میدونین که این کار اسمش پارت تایم هست، و کار اصلیت نیست، و میدونه که بلاخره کار اصلی و تخصصی تو نیست و توی ویکندها یا غروب ها انجامش میدی باز میبینی میاد میگه تو چرا اینکارو میخوای بکنی وقتی هم دلیلشو میگی میگه تو overaulified هستی! خب سالم، فیلسوف، خودت نوشتی از افراد اجوکیتد میخوای اپلای کنن و اسم کار روشه. یه جورایی اینجا کمتر آدم سردرد میگیره سر این چیزها. یعنی با اینکه کار کم هست. هزینه زندگی بالاست، زبان مادریت نیست، کالچرو خوب نمیدونی، باز میبینی اعصاب ادم کمتر خرد میشه، مگر طرف حسابت کسی باشه که از یه کالچر دیگه میاد مثل خودت (نه همیشه).
"We believe in "Possibility
به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!
ویرایش توسط mirza27sale : April 14th, 2019 در ساعت 08:52 AM
توی تمام این دو سال و نیم
توی یکی از شهرها که یکی از شهرهای بغلی تورنتو هست و جمعیت متوسطی داره و شهر از نظر مساحت متوسط هست توی کانادا زندگی کردم
هرگز و هرگز این مردم به من این حس رو ندادن که یه غریبه هستم
بهم این حس رو منتقل نکردن که اکسنت دارم، که بلد نیستم فرق forest and jungle چیه
فرق down to earth و humble چیه
فرق هزاران کلمه و عبارت و ضرب المثل با هم چیه
تمام دانشجوهای من کسانی که براشون تی ایی میکردم،
هم خونه ایام
دوستام
دور و بریام
قدم به قدم کمکم کردن که هم زبان رو بهتر یاد بگیرم هم کالچر رو هم خیلی چیزها رو، با حوصله و با محبت. هر وقت دیدن نشستم غم برک زدم که چرا من نمیتونم به آسونی مردم رو متوجه کنم که مثلا I live منظورمه نه I leave (چون اکسنتم و ندونستم تلفظ صحیح اوایل اجازه اینکارو نمیداد) فوری مثل فرشته ها سر میرسیدن و کمکم میکردن و میگفتن اکسنت یه چیز بانمکه تو باید خوشحال باشی هه هه هه بریم دونات بخوریم.
به جز محبت و سادگی و مهربونی و دوست داشتن از مردم این شهر هیچی دیگه ندیدم
وقتی اینجا اومدم (توی کانادا) اعتماد به نفسم اینقدر پایین بود که خجالت میکشیدم که بگم My name is و... اعتمادم به خودم با کمک مردم اینجا بالاتر رفت.
اینجا هرگز حس نکردم که کانادا خونه م نیست
کانادا و مردمش من رو بغل کردن و بهم محبت کردن
نمیفهمم
یا فقط تورنتو اینقدر با بقیه شهرهای کانادا فرق داره
یا شهری که من توش زندگی کردم مدینه فاضله هست و با همه شهرهای کانادا فرق داره.
خیلی برام عجیبه دو تا شهر اینقدر با هم فرق کنن.
حال و حوصله داشته باشم تفاوت هایی که تا الان متوجهشون شدم رو بعدا مینویسم. فقط به نظرم (نظر شخصی خودم) به شدت متفاوتن! اصلا قابل مقایسه نیست.
تورنتو به نظرم شباهت زیادی به تهران نداره. یعنی شلوغیش مد نظرم نیست. شلوغیش اوکی هست و داون تاونش دوست داشتنیه.
مثلا یکی از چیزایی که برام عجیبه خاطرات بد و عجیب و غریبیه که مهاجرا و غیرمهاجرا از ایرانیا میگن توی تورنتو!
"We believe in "Possibility
به هر چیزی که فکر کنید از ته دلتون، بهش میرسید!
پیش : تصور ذهنی ممنوعیت/تابو بودن کهنه فروشیهای کفش و لباس (تاناکورا) بدلایل متعدد (بهداشتی/اقتصادی/اجتماعی/روانی/فرهنگی/...)
پس: فعالیت رسمی این گونه مراکز با شعبه های متعدد و با انواع نامها (ولیو ویلیج / تریفت /...) گاه تا حد ارایه لباس زیر و ...و اقبال عمومی(احتمالا فقط با اهداف خیرخواهانه) از انواع کهنه فروشیهای کفش و لباس و سپس اغلب کتمان خرید از این مراکز(احتمالا برای جلوگیری از ریا در این عمل خیر)
1111111111111111111111111111111111111111111111
ویرایش توسط mirza27sale : April 21st, 2019 در ساعت 10:20 PM
سلام دلایل پیش را نوشتید دلایل پس را هم بنویسید
کمک به چریتی از انواع و اقسام : از بیماریهای قلبی وسرطان و آب بهداشتی در افریقا گرفته تا بهبود شرایط گربه های بی سرپرست/ سگهای معلول و اسیب دیده در مناطق جنگی ...
انهایی که به این دسته دوم کمک میکنند عجب با هیجان و اصرار هم هستند که حاضرند تا سطح لباسهای غیر بیرون هم از خودگذشتگی کنند)
علاقه مندی ها (Bookmarks)