با سلام
با کسب اجازه من هم به این بحث دو نفره ورود می کنم.
چند مورد به ذهنم رسید که نتونستم مقاومت کنم و نگم:
اول اینکه معمولاً ازدواج در پروسه اپلای اثر منفی داره، به خصوص اگه فرد مقابل (نیمه پیدا شده!) قصد ادامه تحصیل در خارج از کشور رو نداشته باشه. این دیگه بر هیچکس پوشیده نیست که یه آدم متأهل چقدر از وقتش رو باید صرف خونواده کنه: مهمونی های خونوادگی، بیرون رفتن های دونفره و ...اگه عروسی کرده باشن و زیر یک سقف زندگی کنند که بحث کار کردن هم پیش میاد و مشکلات دو برابره.
دوم اینکه در بحث سود و ضرر جذب یه نخبه توسط کشورهای دیگه، از دید دولت اون کشور به مسئله نگاه نکنید بلکه از دید یک استاد دانشگاه یا به طور کلی تر از دید سیستم آموزشی که سرمایه گذار اصلی در جذب اون نخبه بوده به مسئله نگاه کنید (گرچه اگر از دید دولت اون کشور هم مسئله رو ببینید دولت اون کشور ذینفع هست). بحث تحصیل در خارج از کشور (با فرض پذیرش فول فاند) یه بازیه برد-برد برای دو طرف هست (شخص بورس شده و دولت یا سیستم آموزشی بورس کننده). دانشجوی بورس شده، در یک دانشگاه با محیط مناسب مشغول تحقیق و تحصیله بدون اینکه ریالی از جیبش خرج کنه، تازه درصورتی که یه کم ریخت و پاش رو کنار بذاره می تونه واسه خودش پس انداز هم داشته باشه. کدوم دانشگاه تو ایران خرج تحصیل و زندگی رو تقبل می کنه؛ قسمت بدتر ماجرا اینه که تو مملکت ما اگه کمیته مصاحبه کننده متوجه بشه که دانشجو در حال کار هست یا قصد کار در کنار تحصیل رو داره معمولن اون دانشجو رو جذب نمی کنه! این از دانشجو؛ اما اون دولت هم در هر صورت برنده ماجراست. اول اینکه یه محقق زبده و آموزش دیده وارد دانشگاه اونا میشه و تمام وقت خودش رو صرف تحقیق در یک زمینه مشخص و در بعضی موارد ساخت یه دستگاه می کنه. حقوقی که برای این کار به دانشجوی دکترا داده میشه (منظور از حقوق همون استایپند و توییشن ویو و هزینه بیمه هست) به مراتب کمتر از حقوق یه نیروی استخدام شده در اون سیستم آموزشی هست برای اینکه همون حجم کار رو انجام بده.
سوم اینکه یه فرد متأهل علاوه بر اینکه در مرحله گرفتن پذیرش مشکلات بیشتری داره (البته به نظر من) بعد از ورود به کشور مقصد مطمئناً مشکلاتش بیشتر میشه (باز هم به نظر من)! یه نفر مجرد خودش رو میتونه با هر شرایطی وفق بده و با بعضی از ناملایمات کنار بیاد؛ اما وقتی یه نفر دیگه تو زندگیت هست این فقط تو نیستی که باید با شرایط بسازی؛ طرفت هم باید باهات راه بیاد و بسازه. حالا تو یه کشور غریب، یه شب تا دیر وقت تو آزمایشگاه مشغولی و شب دیگه با استاد کمیسیون داری درمورد کار و پیشرفت کاری و یه هفته یا یک ماه هم ممکنه برای یه سری آزمایشات مجبور بشی بری یه شهر یا یه دانشگاه دیگه و هزارتا مشکل دیگه. اما دیده ها و شنیده ها حاکی از اینه که دخترهای امروزی راضی به اینطور زندگی ها نمی شن و معمولاً انتظارشون از زندگی متأهلی در بهترین حالت! همون زندگی و شرایطیه که خونه باباشون ذاشتن. منکر این هم نیستم که دخترهایی هم پیدا می شن که با مشکلات میسازن و به قول قدیمی ها زن زندگین، اما بخث کلی هست نه یه سری مورد خاص. همه اینها با فرض اینه که دو طرف بتونن به خوبی با شرایط جدید کنار بیان و از اون چند مرحله ای که به قول جامعه شناسها یه فرد مهاجر (دایمی یا موقت) توی کشور جدید طی می کنه سالم عبور کنن. درمورد برخورد فرهنگ ها در کشور جدید و اینکه دو طرف با این مسئله چطور کنار بیان (به صورت پسیو عمل کنن یا اکتیو) که فکر میکنم به اندازه کافی تو این فورم بحث شده.
اما این رو هم بگم که من نظر شخصی خودم رو گفتم و اینها ماحصل تجربیات و توهمات! خودمه. از این بابت می گم توهمات که من خودم مجردم و هیچوقت به اندازه یکی که خودش وارد زندگی متأهلی شده به عمق مسئله اشراف ندارم. تقریباً یک سال و نیم از عمرم و تا الان هم نزدیک 8 میلیون از سرمایه م رو گذاشتم پای پروسه اپلای و هنوز نتیجه دلخواهم رو نگرفتم. تجربه من در این حده؛ کسی که از دور دستی بر آتش داره نه یکی که خودش توی گوده! از همه اینها گذشته شرایط آدم ها با هم، نحوه برخوردشون با مشکلات، دیدشون به زندگی و طرز برداشت آونها از مسایل دور و برشون با هم متفاوته...
امیدوارم همه بتونیم تو این مرحله حساس از زندگیمون بهترین تصمیم رو بگیریم

علاقه مندی ها (Bookmarks)