خب بالاخره فرصتی شد تا بیام و اینجا هم اون تجربیاتی رو که به دست آوردم بگم.
بعد از تقریبا شیش سال زندگی کردن تو چند شهر مختلف آلمان، دانشجویی کردن، داشتن کارآموزی، داشتن قرارداد کاری با دانشگاه، داشتن بورس جدا از دانشگاه و داشتن کار تو یه شرکت، فکر می کنم اون قدری تجربه دارم که بیام چند خط بنویسم. البته میدونم که اینجا محل گفتن تجربیات تلخ هست، اما خب من شیریناشو هم همینجا میگم دیگه! چون تاپیک جداگانه نداره.
اول از همه اینکه همه چی باهمه و من قصد نتیجه گیری اینکه آلمان بده یا خوبه یا خوب نمایی یا بدنمایی آلمان رو ندارم. اگر می بینین خوبی هایی که میگم بیشتر از بدی هاشه یا برعکس، این صرفا تجربه ی بنده است و به این معنیه که تو زندگی من و تجارب من این طور بوده و قابل تعمیم به همه نیست.
چیزی که من از آلمان دیده ام، شما خارجی بودن رو همیشه حس می کنین و خب دروغ هم نیست، خارجی هستین. هم از نظر فرهنگی و هم از نظر قوانین (تا وقتی شما پاسپورت نگیرین خارجی هستین دیگه).
من -خدا رو شکر- خیلی تجربه ی تلخ نداشتم، اما خب یه مثالش یه بار بود که یه آقایی کنار خیابون یه سری تراکت میداد به مردم. خودش به ما هم تعارف کرد. ما هم گرفتیم. یه کمی سلام و احوال پرسی کرد و گفت کجایی هستین؟ گفتیم ایرانی. یه چشمکی زد گفت حالا بمب اتم دارین یا نه؟!
شاید بگم این واضح ترین چیزی بود که من به عنوان تجربه ی تلخ داشتم.
البته یه تجربه ی دیگه هم داشتم که کمی هم به آلمان می تونست ربط داشته باشه. اما مستقیم ربط نداشت. من یه کاری توی یه شرکت پیدا کردم، پیش قرارداد رو بستم. خواستم برای ویزای اون کشور اقدام کنم. چند روز بعدش بهم زنگ زدن که شرمنده "چون شرکت آمریکاییه" ما نمی تونیم شما رو استخدام کنین! این دقیقا جمله ای بود که طرف به من گفت. و هرگز هم این جمله رو ایمیل نکردن. فقط پای تلفن گفتن! گفتم خب با شعبه ی آلمانتون قرارداد ببندم. گفتن بازم نمیشه متاسفانه. به عبارتی چون من ایرانی بودم نمیشد. اینم بگم که پروژه اصلا حساس نبود و یه پروژه ی کامپیوتری بود که نیازمند یه فارسی زبانی بودن که تو ایران بزرگ شده باشه و حالا سایر مهارت هایی که من همه شو به حد کامل داشتم طوری که تو انتهای هر دو تا مصاحبه ای که داشتم می دونستم که قبول شدم (مصاحبه ی اول که طرف خودش آخر تلفنش گفت از طرف من اکیه) و نفر دومی هم که با من مصاحبه کرد گفت هر وقت اقامت دائم آلمان یا پاسپورتتو گرفتی، اگه بازم دوست داشتی با ما کار کنی، حتما با من تماس بگیر. این کاری که من می خواستم تو یه کشور دیگه تو اروپا بود و من بعدها دو بار دیگه آگهیشو حتی توی میلینگ لیست ها دیدم که با وجود گذشت شیش ماه، اونا هنوز نتونسته بودن کسی رو که تمام شرایط رو داشت پیدا کنن! اما خب حاضر به استخدام من هم نبودن به خاطر ملیتم. ولی خب من اینو خیلی به حساب آلمانی ها نمیذارم، مربوط به قوانین خود شرکت بود (بماند که درست برای همین پوزیشن یه پی دی اف بلندبالا گذاشته بودن در توضیح قوانین که ما فارغ از ملیت و جنسیت و نژاد و ال و بل استخدام می کنیم و رفرنس ها داده بودن طبق ماده ی فلان قانون فلان!!) وگرنه خب اونا هم خودشون خیلی دلشون می خواست من قراردادمو با شعبه ی آلمان ببندم، اما خب نمیشد.
در مورد خونه پیدا کردن هم که خود دویچه وله هم خبر گذاشته بود که خارجی ها خونه پیدا کردن براشون خیلی سخت تر از آلمانی هاست. این درسته. ولی خب از طرفی هم من همه ی حق رو به خودمون نمی دم. این رو باید بپذیریم که خیلی از صاحبخونه ها آدمای مسنی هستن و آدمای مسن ریسک پذیریشون کمتره و سخت تر به خارجی هایی که نمیشناسن خونه میدن. وگرنه آلمانی هایی که جوون باشن و خونه داشته باشن، کمتر پیش میاد که خونه شونو به خاطر خارجی بودن بخوان به شما ندن. من خودم یه بار صاحبخونه ام تقریبا میانسال بود، الانم صاحبخونه ام جوونه، شاید از خودمم سنش کمتر باشه، نمی دونم!
در مورد کار پیدا کردن، خب یه حالت خیلی بدش همون تجربه ی خودم بود. ولی خب همیشه هم اون طور نیست. مثلا الان من تو شرکتی کار می کنم که قرار بود قرارداد شیش ماهه ببندم، ولی رئیسم گفت ما می خوایم دائمی ببندیم و نه تنها قرارداد دائمی بست، بلکه موقع امضای قرارداد گفت من اون قسمت شیش ماه آزمایشی رو هم حذف کردم (!!) (که یعنی من نتونتم با اطلاع دو هفته ای کنسل کنم احیانا!). البته من تو این شرکت قبلش کارآموزی انجام داده بودن. منظورم اینه که اگه کارتون خوب باشه و شرکت راضی باشه ازتون، چرا که نه؟ از خداشون هم هست براشون کار کنین.
اما اما اما همین شرکت ما، الان یه پوزیشن داره که بازه. ولی من با رئیسم صحبت می کردم، گفت با چند نفر مصاحبه کردیم، ولی فلانی قراره یکی رو معرفی کنه. ترجیح میدیم یه آشنا رو بگیریم. بذار ببینیم اون چطوره. یعنی این قانون کلیشونه که یه آدم توصیه شده رو ترجیح میدن. و خب طبیعیه که آلمانی ها دوست آلمانی بیشتر دارن و اونا هم احتمالا تعداد بیشتری آلمانی می شناسن تا خارجی. اینه که موقع معرفی کردن، خود به خود آلمانی ها هستن که معرفی میشن. پس اگه می خواین معرفی بشین، سعی کنین با آلمانی های بیشتری رابطه داشته باشین. اگر هم می خواین مثل من بدون معرفی شدن استخدام بشین، خب خودتون unsolicited همه جا بفرستین. منتظر نشین پوزیشن بزنن. اینو هم بدونین که وقتی پوزیشنی از یه شرکت بزرگ توی یه سایت اصلی (مثل ایندید) اعلام میشه، خب طبیعیه که صدها نفر براش اپلای می کنن و شما هر کار هم بکنین اولویتتون خیلی پایینه. نه صرفا به این دلیل که شما خارجی هستین. بلکه به دلایل مختلف. مثلا خب وقتی میگن فلانی فارغ التحصیل دانشگاه مونیخه یا دانشگاه کارلسروهه، خب کارفرما خیلی خوب میشناسه این دانشگاها رو و میدونه طرف سوادش در چه حده. اما وقتی شما تو رزومه تون می نویسین از فلان دانشگاه، خب کارفرما که اطلاعاتی نداره. پس ترجیح میده کسی رو برداره که به سوادش مطمئن تره. ممکنه بگین خب این طوری ممکنه خیلی باسوادا رو از دست بده. ولی واقعیت اینه که انقدر آدم اپلای می کنه که به تعداد کافی برای اونا دربیاد برای مصاحبه. پس به عنوان یه خارجی همیشه باید تلاش بیشتری بکنین برای دیده شدن، نشون دادن خودتون و در نهایت استخدام شدن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)